ترجمه تفسیر طبری

به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی

جلد 2 -صفحه : 252/ 170
نمايش فراداده

آمدند همه تسبيح‏كنان و تهليل‏كنان.

و بدين سورة اندر قصّه‏ها بسيار است، امّا از آن قصّه‏ها لختى ياد كنيم تا اين مصحف دراز نگردد، و بيشتر بدين سورة قصه ابراهيم (عليه السلام) است و از آن لختى ياد كنيم.

قصه ابراهيم (عليه السلام) با پدرش آزر و نمرود

و اين نمرود و كنعان هر دو بزمينى «1» بودند آنجا كه امروز مصر است، و آن ملكان كه بنشستند ستم‏كار بودند و لكن اين نمرود از همه ستم كارتر بود، و بت‏پرست بود، و بتان را بياراستى، و پيرايه‏ها و گوهرها بريشان كردى. و آزر پدر ابرهيم وزير او بود و او را سخت نيكو داشتى. و اين آزر بت تراش بود و خزينه ملك نمرود بدست او بود.

و نام او «2» ببهلوى تارخ بود، ابن ناحور بن ساروغ بن ارغوا بن فالغ بن عابر بن شالخ بن قينان بن ارفخشد بن سام بن نوح (عليه السلام). و گروهى گويند نمرود ملكت همه جهان داشت، و لكن اين خبر درست نيست كه نمرود ملك اقليم بابل بود.

و چنين گويند كه هرگز ملكت اين جهان يك سر كس را نبود مگر چهار تن را، دو كافر بودند و دو مسلمان. و آن دو كه مسلمان بودند يكى سليمان بود و يكى ذو القرنين. و آن دو كه كافر بودند يكى نمرود بود و ديگرى بخت نصر.

پس منجّمان و ستاره‏شناسا [ن‏] پيش نمرود آمدند و او را گفتند كه‏

(1) بزمين بابل. (صو. خ)

(2) يعنى نام ابرهيم، و اسامى كه بعدا ذكر شده نيز مطابق تاريخ طبرى است.