ترجمه تفسیر طبری جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
بدين سال اندر بمملكت تو فرزندى در وجود آيد كه او بتان را بشكند و ولايت را بگيرد «1» و تو نيز بر دست او هلاك شوى. پس نمرود كسها را بر گماشت تا هر زنى كه بار داشتى و پسرى در وجود آمدى، آن پسر را بكشتندى. تا مادر ابرهيم بار گرفت، و ابرهيم در وجود آمد، و مادرش پنهان همى داشت از بيم نمرود، و مىگفت كه پسرى در وجود آمد و بمرد، و چون شب اندر آمد ابرهيم را برگرفت، و بر كوه برد، و بغارى اندر پنهان كرد، و سنگى بزرگ بر سر آن غار نهاد، و گفت كه اگر بارى جمى «2» او را بخورد بهتر از آن باشد كه او را بغضب بكشند «3».و او را رها كرد و برفت.و چون چند روز برآمد مادر ابرهيم برخاست و بدان در غار رفت و پنداشت كه پسرش مرده باشد. و چون سر غار باز كرد فرزندش را زنده ديد، و انگشت خويش در دهان گرفته بود و مىمزيد و خداى عزّ و جلّ روزى او اندران انگشت او كرده بود، و مىخورد.پس مادرش [او را] «4» شير بداد، و باز آن سر غار محكم كرد و برفت. و هم چنان پنهان همى آمدى و او را شير همى دادى و مىرفتى، تا يك سال برآمد. و ابرهيم بيك روز چندان بباليدى كه كودكى ديگر بيك ماه، و بيك ماه چندان بباليدى كه ديگرى بيك سال. و چون پانزده ماهه بود به پانزده سالهى مىمانست. و مادرش [بشب] «5» بسوى او همى آمدى و مىرفتى. «6» و يك شب مادرش برفت و او را ازان غار بيرون آورد، و ابرهيم