رفتن نمرود بآسمان
پس چون نمرود خواست كه بر آسمان رود، چون اين صندوق ساخته بودند بر چهار گوشه صندوق چهار نيزه بساخت، و هر نيزهاى را پارهاى گوشت بر سر آن كرد، و محكم بكرد، و چهار كركس بياورد و ايشان را گرسنه كرد در پايهاى صندوقشان محكم ببست. گفت بروم و با خداى ابرهيم حرب كنم. اگر من بهتر آيم از ابرهيم رستم، و اگر خداى ابراهيم بهتر آيد او داند با اين آسمان و زمين. «3»و نمرود خود و وزير خويش در آن صندوق نشست و كركسان را در پاى صندوق و نيزها محكم كرده بود، و گرسنه بودند.پس اين كركسان را دست بازداشت و گرسنه بودند و گوشت مىديدند و آهنگ آن مىكردند كه آن گوشت بگيرند، و آن صندوق بر هوا مىبردند يك شبانروز.پس نمرود مر وزير خويش را گفت كه اين در زيرين بگشاى و اندر زمين نگر تا خود چه بينى؟ وزير در بگشود و بنگرست. گفت گرد و(1) ايدون گفت. (ن)(2) و يكى با خداى ابرهيم بزنم. (خ)(3) و با ابرهيم و با اين خلق. (ن)