افكندن ابرهيم (عليه السلام) بآتش - ترجمه تفسیر طبری جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر طبری - جلد 2

به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افكندن ابرهيم (عليه السلام) بآتش

و چون آن هيزم را گرد كرده بودند آتش در آن زدند و نه شبان روز مى‏سوخت، و آتشى برخاست سخت بلند، و زبانه همى زد چنان كه باسمان اندر همى شد. «1» و ابرهيم (عليه السلام) را بياوردند و بزنجيرها محكم ببستند و مى‏خواستند كه بآتش او كنند و هيچ خلق نزديك آن آتش نمى‏توانست «2» رفتن. و ابرهيم را بآتش نمى‏توانستند انداخت.

پس ابليس آگاه شد كه ابرهيم را بآتش نمى‏توانند انداخت. ابليس بيامد و خويشتن را بياراست بجامهاى نيكو «3» و پيش نمرود آمد. و گفت كه تو كيستى؟ گفت من يكى مردم و دويست سال است تا مر ترا خدمت كنم بدين بيابانها اندر، اكنون شنيدم كه تو اين جادو را بگرفته‏اى و بخواهى سوختن و نمى‏توانى او را بآتش انداختن، و بيامدم تا ترا حيلت آن بياموزم كه او را بآتش توانى انداختن «4».

نمرود گفتا بياموز. ابليسى هم اندر ساعت منجنيق را بساخت و هرگز پيش ازين هيچ كس منجنيق نساخته بود و اين حيلت منجنيق نخست «5» ابليس نهاد از بهر آن كه تا ابرهيم را بآتش اندازد.

و چون آن منجنيق بساخت، ابرهيم «6» را بياوردند و دست و پاى او

(1) بفرمود تا آتش بدان اندر زدند. آتش بر آمد، چنان كه زفانه آتش بر آسمان اندر همى شد. (خ)

(2) هيچكس بحوالى آن آتش همى نتوانست. (خ)

(3) بياراست بطيلسان و جامهاى پرمايگان. (خ)

(4) انداخت (صو)

(5) متن: نسخت. و اشتباه كاتب است.

(6) بگرفته كه بسوزى و مى كسى به حوالى آن آتش مى‏نتواند رفتن. من آمدم كه مر ترا حيلتى بياموزم كه مر او را بميان آتش افكنى. گفت بياموز. ابليس منجنيق كردن مر او را بياموخت، نخستين منجنيقى كه ساختند آن بود. پس ابرهيم را. (خ)

/ 252