بزارى زار بكشتند، چنان كه هرگز هيچ كس را بدان زارى نكشته بودند كه ايشان را كشتند بكربلا. و چون بكشته بودند همه را بيوكندند «1» و اسبان را برايشان براندند تا استخانهاى پهلوشان همه اندر هم شكستند و با گوشت بهم اندر شد.
و اين مقتل حسين بن على رضى اللَّه عنهما «2» دراز است و محمّد بن جرير الطّبرى اين بتاريخ بيرون آورده است و مقدار پنجاه و رق است و كسى كه خواهد كه بداند اين قصّه از تاريخ «3» برخواند تا بداند.
پس چون حسين كشته شد با فرزندان و برادران. عبيد اللَّه بن زياد بر نخورد و خداى عزّ و جلّ مختار بن ابى عبيد را بفرستاد و برايشان گماشت «4» و بيامد و عبيد اللَّه زياد را و آن همه كشندگان حسين رضى اللَّه عنه را همه را بازكشت، و هيچ يك را ازيشان زنده نگذاشت، و يك يك را و دو دو را مىآورد و مىكشت، و همه بدشخوارى همى كشت، و هيچ يك را بآسانى نكشت، يا بر ديوارشان همى دوخت و تير باران همى كردند تا بمردند، و يا هم چنان زنده مىفرمود تا پوستشان بسر همى كندند، «5» يا دستها و پايها و زبانهاشان همى بريد و بدان عذاب همى مردند، و آن قوم را همه بدين سيرت بكشت كه هيچكس از دست او جان نبرد.
و از پس مختار بن ابى عبيد، مصعب بن الزّبير بيامد و مختار را باز كشت، و از پس مصعب عبد الملك بن مروان بيامد و سر مصعب بن الزبير ببريد، و بر طبقى «6» نهاد و پيش خويش بنهاد، و جماعت كوفه را و پيران را همه بار داد، و پيش او اندر آمدند.
(1) بيفكندند. (صو) (2) حسين رضى اللَّه عنه. (صو) (3) بتاريخ. (صو) (4) مر مختار بن ابى عبيد را بگماشت بريشان. بيامد. (صو) (5) تا پوست باز كردند. (صو) (6) و بر طرقه نهاد. (صو)