تحليل اين مطالب دقيقاً به هم پيوسته است لذا رعايت نكاتي چند ضروري است:
هيچ گاه تحليل تصرفات اجتماعي معصوم عليهم السلام، جداي از منزلت اشراف بر تاريخ واشراف بر همة تكوين ممكن نيست، بعضي افراد در تحليل عاشورا، مثلاً مي گويند: بله امام حسين عليه السلام علم غيب و علم به شهادت داشته است ولي در عين حال عاشورا را صرف نظر از اين موضوع تحليل مي كنيم، يعني چه؟! اين تحليل ، تحليل فعل يك رزمجوي عادي است، تحليل فعل امام حسين عليه السلام نيست. فعل امام حسين عليه السلام فعلي است كه از احاطه به همة عوالم و اشراف بر همة تاريخ، در شرايط خاص اجتماعي ناشي مي شود وتحليل آن جدا از مؤلفة ولايت تكويني و تاريخي ايشان، معني ندارد و معقول هم نيست.
پيش فرض هاي ما از علم كلام در تحليل رفتار معصومين عليهم السلام، پيش فرض هايي است كه قابل هضم نيست.
آنهايي كه به قرب معصومين عليهم السلام نزديك مي شوند به ميزان تقرب ايشان به ساحت معصوم و به اسماء حسناي الهي، رتبة تصرف در تكوين، تاريخ و اشراف بر آن را پيدا مي كنند، هر كسي به ميزان قرب خود به اسم اعظم الهي، متصرف در تاريخ است. لذا منزلت تصرفات تكويني و تاريخي همة معصومين عليه السلام، از انبياء اولوالعزم به پايين، به ميزان قربشان به ساحت مقدس رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمة عصمت و طهارت عليهم السلام بستگي دارد و همة افراد نيز همين طور هستند. بر اين اساس عده اي معتقدند مقربان درگاه ائمه اهل سرند، يعني آنها همه مشرف مي شوند و تصرفات آنها از روي اشراف است، يعني آنطور نيست كه ندانند چه مي كنند و چه مي شود. بطور مثال وقتي در گودال قتلگاه امام سجاد عليها السلام اجساد مطهر را مي بيند و به پيكر مطهر امام حسين عليه السلام نگاه مي كند. حضرت زينب عليها السلام حديث ام ايمن را مي خواند، يعني اشراف دارد، حضرت مي داند كه فعل سيدالشهداء عليه السلام تاريخي است، آيندة عاشورا و آيندة فعل خود را مي بيند چه مي كند، پي آمدهايي كه بعداً براي ما كشف مي شود براي او از اول روشن است و هيچ صدمه اي هم به عظمت كار آنها نمي زند، در اين ابتلاء عظيم مي ايستند، عبوديت آنها و ابتلاء آنها محور پرستش خداي متعال در همة ابعاد است. در زيارت آمده: "اركان توحيدك" به بندگي آنها عوالم بندگي مي كنند به مضامين متفاوت در روايات آمده كه ملكوتي ها و ديگر خلائق سجود ما ، تسبيح ما و حمد ما را ديدند، و از ما آموختند.
ابتلاء آنها تحمل بلاي آنها در راه خداي متعال، رضاي آنها به قضا و بلاي الهي، محور سلوك و حركت همة عوالم به سمت خداي متعال است، محور قرب و پرستش در عالم است. به پرستش آنها خداي متعال پرستش مي شود. اگر آن عبادت نباشد، عبادت ديگري نمي تواند تحقق پيدا كند. بلاي تاريخي آنها محور تهذيب تاريخ، محور خداپرستي در تاريخ و محور درگيري حق و باطل در تاريخ است و اولياء آنها بسته به ميزان قربشان، هم به محيط سر آنها و هم به ولايت آنها راه پيدا مي كنند و مجاري ولايت معصومين عليهم السلام مي شوند، مجاري تصرفات معصومين عليهم السلام در تكوين و تاريخ و جامعه مي شوند و بر همين اساس، تحليل مقربان به درگاه معصومين عليهم السلام هم جدا از اين اشراف ممكن نيست. اگر انسان بخواهد بداند زينب كبري چه كرده است، تا في الجمله فعل معصوم عليهم السلام را نشناسد و منزل او نسبت به معصوم عليهم السلام را نشناسد، امكان تحليل فعل او را نمي يابد. تحليل كيفيت جريان ولايت الهيه بر عالم از مجراي اين اراده اي كه تسليم به ولايت الهيه مي شود تحليل آساني نيست، در باب حضرت فاطمه معصومه عليها السلام نيز همينطور است.
به نظر مي آيد ائمه عليهم السلام در منزلت تصرفات اجتماعي و تاريخي خود هر كدام نوع خاصي از تصرف كه حلقه هاي مكمل يك زنجيره هستند، انجام داده اند كه تحليل آن ، شأن ديگري است، نكتة قابل تأمل اين است كه فعل مقربان معصومين عليهم السلام در هر عصري كه بودند حتماً بايد متناسب با فعل معصوم آن زمان باشد. حتي آنهايي كه تصرفات تاريخي مي كنند در پرتو تصرفات تاريخي معصوم عليه السلام است.
يعني كاري كه اصحاب سيدالشهداء مي كنند، اصحاب امام رضا عليه السلام نبايد انجام مي دهند. محيط تصرفي كه معصوم عليه السلام در عالم براي آنها با فعل خود باز مي كند غير از محيط تصرفي است كه معصوم عليه السلام بعدي باز مي كند.
از ضروريات فعل آنها كه مقرب به ساحت مقدس معصومين عليهم السلام هستند اين است كه تصرفاتشان را با تصرف معصوم عليه السلام هماهنگ كنند. بر اين اساس حدس مي زنم كه تحليل فعل معصومين عليهم السلام، مقدمة تحليل و راهي است براي تحليل بزرگاني كه مقرب به درگاه آنها بوده اند.