اسماعيل نبود؛ اما دوستى و اطمينانى كه او در بينمجاهدين تيپ 9 بدر پايه ريزى كرده بود، يادش را زندهنگاه مىداشت. دوستان اسماعيل هنوز باور نداشتند كه بهاين زودى، فرمانده و محرم اسرارشان را از دست بدهند.
براى تشيع پيكرش همه آمده بودند. حتى آنهايى كهاسماعيل را خوب نمىشناختند.
تابوت اسماعيل فقط بر دوش مجاهدين عراقى حملمىشد همانهايى كه آزادىشان را مديون او مىدانستند.نمىخواستند حتى از پيكر بىجان او جدا شوند.
وقتى اسماعيل را به خاك سپردند، مجاهدين نزدخانوادهاش آمدند و به آنان گفتند:« پيكر اسماعيل در خاكايران امانت است، ما آن را بعداً به عراق خواهيم برد. بهكربلا، چرا كه او فرمانده ما بود.» همسر اسماعيل، فرزندان او زهرا و ابراهيم را زيرچادرش گرفته بود و دلدارى مىداد.
- بچهها پدرتان در نامهاى كه روزهاى آخر نوشته بود.قول داده كه روز قيامت كنار در بهشت منتظر ما مىماند...