انتهاى يك جاده - م‍ه‍اج‍ر ک‍وچ‍ک‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

م‍ه‍اج‍ر ک‍وچ‍ک‌ - نسخه متنی

م‍ح‍س‍ن‌ م‍طل‍ق‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انتهاى يك جاده

براى شناسايى، با ابوياسين تا نزديك عراقى‏ها رفته‏بودند. گلوله پشت گلوله خمپاره
بود كه بر زمين مى‏نشست.يكى از همان گلوله‏ها درست كنار اسماعيل و ابو ياسين‏منفجر
شد. و هر دو چند تركش ريز خوردند.

طبيعى بود كه آنهمه آتش بر سر نيروهاى ايرانى بريزد،چرا كه رزمندگان تا نزديك
دروازه‏هاى بصره پيش آمده‏بودند و منتظر فرصت بودند، اما اين شهر بندرى را هم
مثل‏فاو فتح كنند.

از قضا مجاهدين تيپ 9 بدر هم در عمليات كربلاى پنج‏حضور فعال داشتند عده‏ايى از
نيروهاى اين تيپ حتى باپاى برهنه و به عشق كربلا به عمليات آمده بودند و درهمان
منطقه حسابى از پس عراقى‏ها برآمده بودند.

اسماعيل و ابو ياسين هم براى شناسايى رفته بودند وحالا داشتند، مواضع و خاكريزهاى
دوروبرشان را با نقشه‏تطبيق مى‏دادند.

صورت بر افروخته اسماعيل براى ابوياسين نا آشناشده بود. خودش هم احساس سبكى مى‏كرد.
از شب قبل‏كه با زن و فرزندانش خداحافظى كرده بود تا آنجا كه تيررس‏دشمن بودند،
همه‏اش منتظر يك اتفاق بود.

در ميان خاكريزها و كوره راهها، چشمش به جاده‏اى‏افتاد كه انتهايش در دود و غبار
محو شده بود. فهميد كه‏آنجا آخر خط است چيزى شبيه آنچه كه در خواب ديده‏بود.

لبخندى زد و صداى قلبش در هياهوى حمله‏هواپيماهاى عراقى گم شد.

چند لحظه بعد بمب‏هاى خوش‏هاى زمين و آسمان راسياه كرد وقتى گرد و خاك فرو نشست ابو
ياسين بود و پيكرغرق در خون اسماعيل. انگار كه سالهاست به خواب رفته‏بودند...

/ 18