در پايان آيه فلسفه اين تحريم هم ذكر شده و آن اينكه مشركان شما را به سوى آتش جهنم مى خوانند ولى خدا شما را به سوى بهشت مى خواند يعنى ازدواج با مشرك اين خطر را دارد كه او كه شريك زندگى شد و در تماس نزديك با مسلمان قرار گرفت، تبليغ سوء كند و مسلمان را به سوى شرك و كفر بخواند كه در واقع خواندن به سوى جهنم است و اين علاقه و پيوند ميان مسلمان و مشرك چه بسا مسلمان رامنحرف سازد ولى اينكه خداوند دستور مى دهد با آنها ازدواج نكنيد و با مسلمانها اگر چه برده و كنيز باشند ازدواج كنيد، سبب مى شود كه از تبليغات سوء مشركان در امان باشيد و در دين خود ثابت بمانيد و اين در واقع دعوت به سوى بهشت و مغفرت است و اين چنين خدا آيات خود را بيان مى كند تا مردم همواره يادآور آنها باشند و پند
گيـرند.
وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِى الْمَحيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتّى يَطْهُرْنَ فَاِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ (* )نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ (*)
و از تو درباره حيض مى پرسند بگو: آن آزارى است پس در حال حيض از زنها كناره گيرى كنيد و به آنها نزديكى نكنيد تا پاك شوند پس چون پاك شدند از همان جا كه خدا فرمانتان داده درآييد. همانا خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و كسانى را كه خود را پاك مى سازند دوست دارد (222) زنهاى شما كشتزار شما هستند پس به كشتزار خود هر وقت كه خواستيد در آييد. و براى خود (فرزندانى) از پيش فراهم آوريد و از خدا پروا داشته باشيد و بدانيد كه شما او را ملاقات خواهيد كرد و به مؤمنان مژده بده (223)
1 ـ محيض مصدر ميمى از حاض يحيض حيضاً به معناى خون غليظى است كه از زنها در ايام عادت ماهانه بيرون مى آيد و اصل حيض در لغت به معناى سيلان و جريان است و لذا به حوض هم حوض گفته شد. توجه كنيم كه در آيه كلمه محيض دو بار تكرار شده كه اولى مصدر ميمى است و دومى اسم زمان است و علت تكرار هم همين است.
2 ـ اذى به معناى رنج و آزار است چون زن در حال حيض در زحمت و آزاراست.
3 ـ اعتزال كناره گيرى و دراينجا كناره گيرى از همبستر شدن.
4 ـ يطهرن مضارع از طهر يطهر طهراً به معناى پاكى است و در اينجا به معناى قطع شدن خون حيض است و اگر يطهّرن با تشديد خوانده شود به معناى غسل كردن است.
5 ـ حرث كشتزار، محل زراعت.
6 ـ انّى براى مكان است به معناى هر كجا ولى در زمان هم استعمال مى شود به معناى هر وقت.
آيات (222-223) و يسئلونك عن المحيض... : پرسش ديگرى كه از سوى برخى از مسلمانان مطرح شده بود، پاسخ داده مى شود. پرسش درباره حيض و احكام آن است و پاسخى كه داده مى شود شامل بيان يكى از آثار طبيعى حيض و حكم خاص آن است. مى دانيم كه حيض خون غليظى است كه از زنها در ايام عادت ماهانه دفع مى شود و از نظر فقهاء شيعه كمترين مدت آن سه روز و بيشترين مدت آن ده روز است و اگر كمتر يا بيشتر باشد به آن استحاضه گفته مى شود كه حكمش با حكم حيض فرق دارد و خون حيض و استحاضه غير از خون نفاس است كه از زنها در حال زايمان دفع مى شود.
در پاسخ به سؤال از حيض، چنين اظهار مى دارد كه حيض حالتى است كه زن در آن حالت دچار ناراحتى و آزار و رنج است و بنابراين در اين حالت بايد آنها را به حال خود رها كرد و از همبستر شدن با آنها دورى نمود. اينكه مى فرمايد: از زنها در حال حيض كناره گيرى كنيد و به آنها نزديك نشويد منظور همان پرهيز از همبستر شدن است به قرينه اينكه بلافاصله مى فرمايد: وقتى پاك شدند از همانجا كه خدا فرمان داده در آييد يعنى با آنها همبستر شويد.
اين حكم اسلامى حد وسط ميان يهود و نصارى است يهوديها و همچنين اعراب جاهلى در حال حيض به كلى از زنها فاصله مى گرفتند و با آنها غذا نمى خورند و در يك اطاق نمى خوابيدند و هر گونه تماسى را با آنها قطع مى كردند و مانند يك مريض جذامى محل خواب و ظرفهاى آنها را جدا مى كردند. در مقابل آنها نصارى هيچ عكس العملى نشان نمى دادند و حتى در حال حيض با زنها همبستر مى شدند. اين افراط و تفريطها به ضرر زنها بود كار يهود توهين به زنها و كار نصارى اذيت كردن به آنها بود. اسلام حدّ وسط را برگزيد و تنها همبستر شدن با زنها را ممنوع كرد كه در حال حيض هم موجب رنج و اذيت زنها و هم باعث كثيف شدن خود آنها مى شد و از اين گذشته رحم زن در حال حيض نوعى شستشو مى شود و با دفع خونهاى كثيف، آماده براى حاملگى مى شود و همبستر شدن در اين حال علاوه بر كثافت ظاهرى ممكن است به كارهاى طبيعى رحم و فعاليتهاى آن آسيب برساند و موجب بيمارى زن شود.
اين حكم تا وقتى ادامه دارد كه زنها پاك شوند ولى بايد ديد كه منظور از پاك شدن آنها چيست؟ آيا منظور قطع خون حيض است يا منظور انجام غسل حيض است؟ اگر كلمه يطّهّرن را بدون تشديد بخوانيم همانگونه كه در قرائت معمول قرآن آمده است، منظور از آن قطع خون حيض است
و چون خون قطع شد اگر چه غسل نكرده باشد ممنوعيت برداشته مى شود ولى اگر اين كلمه را يطّهّرن با تشديد بخوانيم، منظور انجام غسل است و تا غسل حيض را انجام نداده ممنوعيت باقى است. و اين قرائتها هر دو متواتر است و لذا ميان فقهاء در اين مسأله اختلاف نظر وجود دارد ولى به نظر مى رسد كه وجه دوم موافق با احتياط است و ضمناً در جمله بعدى آيه آمده است: فاذاتطهرن كه جواز همبستر شدن را به تطهر يعنى همان غسل كردن تعليق نموده است.
پس از حصول پاكى از حيض ، آيه فرمان مى دهد از آنجا كه خدا دستور داده در آييد يعنى در همبستر شدن با زنها موازين شرعى را رعايت كنيد و تنها در فكر اطفاء شهوت نباشيد. در پايان مى فرمايد: خداوند بسيار توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست مى دارد. اشاره به اينكه اگر در اثر طغيان شهوت در حال حيض با زنان خود همبستر شديد و مرتكب اين معصيت شديد از اين عمل توبه كنيد و خود را از آلودگيهاى ظاهرى و باطنى پاك نماييد كه خدا توبه كنندگان و پاكان را دوست مى دارد.
در آيه بعدى باز سخن از آميزش با زنهاست و اينكه زنهاى شما همانند كشتزارى هستند كه در آن بذر پاشيده مى شود و محصول به دست مى آيد رحم زن نيز مانند همان كشتزار است كه وقتى نطفه در آن قرار گرفت زن حامله مى شود و فرزند به دنيا مى آورد. اشاره به اينكه غرض از ازدواج تنها اطفاء شهوت نيست بلكه خداوند اين ميل جنسى را در زن و مرد قرار داد تا نسل بشر در زمين ادامه يابد و غرض از ازدواج به طور عمده توليد مثل است.كلمه انّى در آيه شريفه مى تواند زمانى باشد و مى تواند مكانى باشد اگر زمانى شد يعنى در هر وقت كه خواستيد از ساعات شب و روز با زنهاى خود همبستر شويد و اگر مكانى باشد
يعنى در هر كجا كه خواستيد همبستر شويد و اينكه منظور از آن اجازه وطى از دبر باشد بعيد مى نمايد زيرا وطى از دبر اگر هم جايز باشد عمل نامطلوب و خلاف طبيعت است و به نظر نمى رسد كه خداوند در آيه قرآنى به آن دستور بدهد بلكه به قرينه كلمه حرث كه به معناى كشتزار است منظور وطى از موضع طبيعى است چون آنجاست كه مانند كشتزار است و محل انعقاد نطفه مى باشد.
ديگر اينكه پس از اين جمله مى فرمايد: (وقدموا لانفسكم) يعنى براى خود از پيش فراهم آوريد كه گفته اند منظور همان فرزندان است كه پدر و مادر از پيش براى خود فراهم مى سازند و اين تنها با وطى از موضع معمولى تناسب دارد.
پس از بيان اين احكام بار ديگر مسلمانان را به تقوا و پرهيزگارى دعوت مى كند و به مسلمانان يادآور مى شود كه بالاخره همگى با خداى خود ملاقات خواهند كرد و پيش او خواهند رفت و در پايان پيام اميدبخشى مى دهد و به پيامبر خود سفارش مى كند كه مؤمنان را مژده بده.
وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ (*)لا يُؤاخِذُكُمُ اللّهُ بِاْللَّغْوِ فى أَيْمانِكُمْوَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ حَليمٌ(*)
خدا را به سبب سوگندهاى خود مانعى از آن قرار ندهيد كه نيكى كنيد و پرهيزگارى نماييد و ميان مردم اصلاح كنيد و خداوند شنوا و داناست (224) خداوند شما را براى سوگندهاى بيهوده تان مؤاخذه نمى كند ولى شما را به سبب آنچه دلهايتان كسب كرده ، مؤاخذه مى كند و خدا آمرزنده بردبار است (225)
1 ـ عرضه يا به معناى در معرض قرار دادن است و يا به معناى مانع است و در اينجا معناى دوم مناسبتر است.
2 ـ اگر عرضه را به معناى مانع بگيريم ان تبروا و كلمات بعد از آن حالت نفى به خود مى گيرند.
3 ـ تبرّوا از برّ به معناى نيكى مشتق است و نون آخر آن به جهت حالت نصب حذف شده است.
4 ـ ايمان بر وزن اَفعال جمع يمين است و آن به معناى قسم خوردن مى باشد البته يمين در اصل به معناى دست راست است گويا در قديم وقتى مى خواستند قسم سختى بخورند دست راست خود را داخل در خون گوسفند مى كردند و يا لااقل دست راست خود را بلند مى كردند.
5 ـ حلم بردبارى و فرق آن با صبر اين است كه صبر در حالت مصيبت و شدائد است ولى حلم حالتى در شخصى است كه آمادگى تحمل شدائد را دارد هر چند كه هنوز چيزى اتفاق نيفتاده است.
آيات (224-225) ولاتجعلوا الله عرضة لايمانكم... : اين هم حكم ديگرى از احكامى است كه به طور مرتب و پشت سر هم ذكر شده است. گويا بعضى از مسلمانان در عصر پيامبر در اثر شرايطى گاهى به خدا سوگند مى خوردند كه فلان كار خوب را انجام ندهند مثلا كسانى آنها را اذيت مى كرد و آنها سوگند مى خورندند كه اگر ميان آن اشخاص اختلاف بيفتد ميانشان را اصلاح نكنند و آشتى ندهند. و اين سبب مى شد كه گاهى از انجام كارهاى نيك خود را محروم مى ساختند تا حرمت سوگند خود را حفظ كنند.
در اين آيه متذكر مى شود كه به سبب سوگندهايى كه مى خوريد خدا را مانع از انجام كارهاى نيك قرا رندهيد و چنين نباشد كه به خدا سوگند بخوريد كه كار نيك نكنيد و پرهيزگار نباشيد و ميان مردم اصلاح نكنيد و بدانيد كه خداوند آنچه را كه به زبان مى آوريد مى شنود و آنچه در دل داريد مى داند.
در آيه بعدى حكم ديگرى را درباره سوگند خوردن بيان مى كند و آن اينكه خداوند شما را به خاطر سوگندهاى بيهوده و تكرارى كه از روى قصد و نيت نيست مؤاخذه نمى كند. چون گاهى بعضى از مردم بى آنكه قصدى داشته باشند، زبانشان عادت به سوگند دارد و سوگندهايى كه مى خورند جدّى نيست بلكه نوعى تكيه كلام است
خداوند به خاطر چنين سوگندهايى مردم را بازخواست نمى كند هر چند كه اين كار خود كار نكوهيده اى است. خداوند مردم را در مقابل سوگندهايى مؤخذه مى كند كه از روى نيت و اراده كه كار قلب است، باشد. چنين سوگندهايى كه حالت جدى دارد و گاهى با مراسم خاصى مثلا در دادگاه و با حضور قاضى انجام مى گيرد قابل مؤاخذه مى باشد. پس از بيان اين مطلب اضافه مى كند كه خداوند آمرزنده و بردبار است و اينكه سوگندهاى بيهوده شما را بازخواست نمى كند ناشى از غفران و حلم اوست.
چند روايت
1 ـ امام صادق(ع) درباره سخن خداوند: (ولاتجعلوا الله عرضة لايمانكم...) فرمود: وقتى تو را براى صلح ميان دو نفر دعوت كردند نگو كه من قسم خورده ام كه چنين نكنم.(1)
2 ـ ابو ايوب مى گويد از امام شنيدم كه فرمود: نه در حال راستگويى و نه در حال دروغگويى به خدا سوگند نخوريد كه خدا مى فرمايد: (ولاتجعلوا الله عرضة
1 - كافى ج 2 ص 210