تفسیر کوثر

یعقوب جعفری

جلد 1 -صفحه : 190/ 179
نمايش فراداده

2 ـ جنود جمع جند لشكر، از جَنَد به معناى غليظ و انبوه. چون لشكر جايى را اشغال مى كند و انبوهى دارد.

3 ـ طعم چشيدن، هم در خوردن و هم در آشاميدن استعمال مى شود.

4 ـ اغترف برداشت و بر گرفت.

5 ـ غرفة اسم آلت ، چيزى كه با آن برداشته مى شود ، پيمانه.

6 ـ بيده يا متعلق به اغترف است و يا متعلق به غرفه است كه در هر دو صورت معنا يكى است.

7 ـ جالوت نام سركرده دشمنان بنى اسرائيل كه پهلوان معروفى بود و طالوت با او جنگيد. همواره نام طالوت با جالوت ذكر مى شود و از اين زوجهاى اسمى در داستانهاى قرآنى متعدد است مانند: هاروت و ماروت ، هابيل و قابيل.

8 ـ فئة گروه، جمعيت ، از فاء به معناى قطع كرد گوياجمعيت قطعه اى از مردم است.

9 ـ افراغ خالى كردن، فروريختن.

10 ـ داود جوان شجاعى كه با سنگ فلاخن جالوت را كشت او در لشكر طالوت بود و بعدها به اونبوت وحكمت و علم و بعضى از صنايع داده شد و برخى از حكايتهاى او در قرآن آمده است و نام كتاب آسمانى او زبور و يا مزامير است.

تفسير و توضيح آيات (249-252) فلما فصل طالوت بالجنود... : دنباله قصه طالوت و جالوت است كه اجمال آن گذشت و اينك به نكته هايى درباره اين آيات اشاره مى كنيم:

1 ـ طالوت به آنها خبر داد كه در ادامه راه به نهر آبى خواهيم رسيد كه مايه امتحان شماست و خداوند شما را با آن امتحان خواهد كرد هر كس از آن نخورد از من است و هر كس بخورد از من نيست مگر اينكه به اندازه كف دست بخورد كه مانعى ندارد. اين سخن از طالوت ارتباط او را با عالم وحى نشان مى دهد حال يا او خود پيامبر بود و يا با پيامبرى ارتباط نزديك داشت همان پيامبرى كه او را به فرماندهى سپاه بنى اسرائيل منصوب كرد.

2 ـ به وسيله نهر آبى كه به آن رسيدند، لشكريان امتحان شدند چون همگى تشنه بودند بيشترشان از آن آب سير خوردند و تنها گروه اندكى به دستور طالوت عمل كردند و فقط به اندازه كف دست خوردند. خداوند مى خواست به اين وسيله صبر و استقامت آنها را آزمايش كند و افراد با ايمان و با استقامت را از بقيه جدا كند و چنين شد. آنها پس از عبور از آب دو دسته شدند گروهى كه اكثريت بودند گفتند: ما توان رويارويى با سپاه جالوت را نداريم و گروهى ديگر كه در اقليت بودند ولى به خدا و روز قيامت اعتقاد داشتند، گفتند: چه بسا كه گروه اندكى با اذن خدا بر گروه بسيارى غلبه كرده اند و خدا با صابران است و با گفتن اين سخن به بقيه نيز روحيه مى دادند.

3 ـ همين گروه با ايمان و با اراده، وقتى با سپاه دشمن روبرو شدند و انبوهى آن سپاه را ديدند به جاى اينكه خود را ببازند، از خدا براى خود يارى خواستند و گفتند: خدايا صبر و استقامت ما را بيشتر كن و گامهاى ما را استوار ساز و ما را بر كافران پيروز گردان. دعا در اينگونه موارد علاوه بر تأثيرى كه ممكن است در تعيين سرنوشت جنگ داشته باشد ، روحيه افراد را بالا مى برد و توان رزمى آنها را چندين برابر مى كند ومى دانيم كه بالا بودن روحيه افراد يكى از عوامل بسيار مهم در پيروزى است.

4 ـ به خاطر همين روحيه ايمانى بالا، بالاخره سپاه طالوت ، سپاه دشمن را شكست دادند و پيش بينى مؤمنان كه مى گفتند: چه بسا گروه اندك كه به خواست خدا بر گروه بسيار پيروز مى شوند، درست از آب در آمد و جالوت سركرده سپاه دشمن به دست كودكى از سپاه طالوت كه داود نام داشت كشته شد و با كشته شدن او لشكريانش تارومار شدند.

5 ـ پس از تمام شدن قصه ، خداوند مطلبى را درباره داود بيان مى كند و آن اينكه خداوند به همين داود نوجوان كه جالوت را كشت، بعدها سلطنت و حكمت داد و از آنچه مى خواست به او آموخت. منظور بعضى از علوم و صنعتهاست كه داود از آنها خبر داشت و مثلا از ذوب آهن خبر داشت و زره آهنى مى بافت و زبان بعضى از حيوانات را مى دانست و صداى خوب داشت وقتى زبور مى خواند همه را واله و حيران مى كرد او پيامبرى از نسل يعقوب بود كه به سلطنت هم رسيد و در عهد او و پسرش سليمان بنى اسرائيل در اوج قدرت بودند.

6 ـ در پايان آيه ، يكى از سنتهاى الهى را كه حاكم بر تاريخ است و در جريان طالوت و جالوت به خوبى روشن شد، بيان مى كند. آن سنت تاريخى الهى اين است كه خداوند همواره به وسيله بعضى از مردم، از شرّو فساد بعضى ديگر از مردم جلوگيرى مى كند و چون جمعيت و گروه فاسدى به قدرت رسيدند و باعث فساد و تباهى در جامعه بشرى شدند ، خداوند گروهى ديگر را بر مى انگيزد تا در مقابل آن گروه ايستادگى كنند و آنها را از بين ببرند و جامعه را از شر آنها آسوده سازند و اين يك نوع تضاد و تقابل ميان نيروهاى فعال جامعه است البته ممكن است همين گروه دست به فساد بزنند كه گروه جديدى در مقابل آنها قرار خواهد گرفت و اگر چنين نباشد مسلم است كه روى زمين را فساد مى گيرد.

امروز بسيارى از جامعه شناسان و دانشمندان فلسفه تاريخ نيز همين عقيده را دارند و جامعه و تاريخ را صحنه نبرد نيروهاى متخاصم و درگيرى مى دانند كه باعث ايجاد تعادل در جامعه و جلوگيرى از گسترش تباهى و فساد در جامعه مى شود.اين است كه در آيه متذكر مى شود كه اگر خداوند گروهى از مردم را با گروهى ديگر دفع نمى كرد فساد روى زمين را فرا مى گرفت ولى خدا بر جهانيان احسان مى كند و با تقابل نيروها جلو فساد در زمين را مى گيرد.

در آيه ديگرى همين مطلب را، با تعبير ديگرى بيان مى كند:

و لو لادفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات ومساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره (حج /40)

و اگر خداوند برخى از مردم را با برخى ديگر دفع نمى كرد، هر آينه ديرها و كليساها و كنشتها و مسجدها كه در آنها نام خدا بسيار ياد مى شود ويران مى گرديد و البته خداوند كسانى را كه او را يارى كنند، يارى مى كند.

اين آيه به خوبى روشن مى سازد كه اين رويارويى ، ميان نيروهايى مؤمن به خدا از يكسو و نيروهاى كافر و مفسد ا زسوى ديگر است و نيروهاى مؤمن همواره بايد در مقابل كافران مبارزه كنند و گرنه معبدهاى آنها ويران خواهد شد و مظاهر توحيد از ميان خواهد رفت. خداوند در آيه مورد بحث پس از بيان اين سنت الهى كه بر تاريخ بشرى حاكميت دارد، خطاب به پيامبر اسلام(ص) مى فرمايد: اين آيات را به تو تلاوت مى كنيم و تو از رسولان هستى. منظور از اين آيات همان داستانهايى است كه گذشت مانند داستان حزقيل و داستان طالوت و جالوت كه گفته شد.

آغاز جزء سوم قرآن(1)

تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجات وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شآءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جآءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شآءَ

1 ـ شروع تفسير جزء سوم قرآن در تاريخ 22/9/1375 ـ قم