صفحه ى 110
مى شوند، نه از حمايت مردم برخوردارند و نه از حمايت حكومت ها. «ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»
وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ
و برخى از آنان با خدا پيمان بسته بودند كه اگر خداوند از فضل خويش به ما عطا كند، حتماً صدقه (زكات) خواهيم داد و از نيكوكاران خواهيم بود.
فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ
پس چون خداوند از فضل خويش به آنان بخشيد، بدان بخل ورزيدند و (به پيمان) پشت كرده و روى گردان شدند.
مسلمان فقيرى از مدينه، (ثَعلبةبن حاطب) از پيامبر صلّى الله عليه وآله درخواست كرد تا دعا كند خداوند او را ثروتمند كند. حضرت فرمود: مال اندكى كه شكرش را ادا كنى بهتر از مال زيادى است كه از عهده ى شكرش برنيايى. ثعلبه گفت: اگر خدا عطا كند، همه ى حقوق واجب آن را خواهم داد.
به دعاى آن حضرت، ثروتش افزون شد تا آنجا كه ديگر نتوانست در نماز جمعه و جماعت شركت كند. وقتى مأمورِ گرفتن زكات نزد او رفت، به او گفت: ما مسلمان شديم كه جزيه ندهيم! «1» فخر رازى مى گويد: ثعلبه از كار خود پشيمان شد و زكات خود را نزد پيامبر آورد، ولى آن حضرت نپذيرفت.
آرى، انسان نمى داند صلاح و خيرش در چيست، لذا گاهى با اصرار، چيزى را مى خواهد كه به زيان اوست، پس بايد به داده هاى خدا قانع بود.
(1). تفسير نور الثقلين.