مردم مکشوف سازد تا با بهره گيري از انواع نعمتها بتوانند به سير تکاملي خودشان شتاب ببخشند؟ چنانکه کشف بسياري از نيروهاي طبيعي در چند قرن اخير و اختراع اسباب و وسايل زندگي، تاثير شگرفي درپيشرفت تمدن داشته وآثار مطلوبي را در حفظ سلامتي و مبارزه با امراض و نيز تبادل اطلاعات و توسعه ارتباطات و مانند آنها به ارمغان آورده است.
بديهي است اگر انبياء با ارائه علوم و صنايع شگفت انگيز و فراهم کردن وسايل آسايش، به مردم کمک مي کردند مي توانستند بر نفوذ اجتماعي و قدرت سياسي خودشان بيفزايند و بهتر به اهدافشان برسند.
پاسخ اين است که نياز اصلي به وجود وحي و نبوت، در اموري است که بشر با ابزار شناختهاي عادي نتواند به آنها پي ببرد و در صورت جهل به آنها، نتواند جهت حرکت خود را به سوي کمال حقيقي، تعيين کند و در مسير آن، گام بردارد. به ديگر سخن: وظيفه اصلي انبياء عليهم السلام اين است که انسانها را در جهت دادن به زندگي و حرکت تکاملي، ياري دهند تا بتوانند در هر شرايطي وظيفه خود رابشناسند و نيروهايشان را در راه رسيدن به هدف مطلوب بکار گيرند، خواه مردمي بيابانگرد و چادرنشين باشند و خواه مردمي اقيانوس پيما و فضانورد، ارزشهاي اصيل انساني را بشناسند و بدانند چه وظليفي در مورد پرستش خداي متعال و درباره فرد فرد خودشان و نيز نسبت به همنوعان و ساير آفريدگان دارند تا با انجام دادن آنها به کمال و سعادت حقيقي و ابدي، نائل گردند، اما اختلاف استعدادها و امکانات طبيعي و صنعتي، چه در زمان واحد و چه در زمانهاي مختلف، امري است که بر طبق اسباب و علل خاصي پديد مي آيد و نقش تعيين کننده اي در تکامل حقيقي و سرنوشت ابدي ندارد چنانکه پيشرفتهاي علمي و صنعتي امروز که موجب گسترش و افزايش بهره هاي مادي و دنيوي شده، تاثيري در تکامل معنوي و روحي مردم نداشته بلکه مي توان گفت که با آن، تناسب معکوس داشته است.
حاصل آنکه: مقتضاي حکمت الهي اين است که انسانها بتوانند با بهره گيري از نعمتهاي مادي، به زندگي دنيوي خودشان ادامه دهند و با بهره گيري از عقل و وحي، جهت حرکت خود را به سوي کمال حقيقي و سعادت ابدي، تعيين کنند، اما اختلاف در توانشهاي بدني و روحي و نيز اختلاف در شرايط طبيعي و اجتماعي و همچنين اختلاف در بهره مندي از علوم و صنايع، تابع اسباب و شرايط تکويني خاصي است که بر طبق نظام علي و معلولي، پديد مي آيد و اين