محمد علي قاسمي
مهمترين امتياز انسان از ساير موجودات عالم، قابليت رشد و استعداد كمال دروجود اوست و هويت انسان در پرتو همين ويژگي معنا پيدا ميكند،چه اين كه ارزش واقعياو در گرو پيمودن مسير كمال و به فعليت رساندن استعدادها و شكوفايي خلاقيتهايباطني او ميباشد، و از اين روست كه آفريدگار جهان، همه موجودات هستي را در مسيررشد و به خاطر پرورش و تكامل وي آفريده است.
در اين راستا، اگر انسان در ساية عوامل تربيتي، راه رشد و تربيت صحيح رابپيمايد به بالاترين درجه فضايل و كمالات انساني خواهد رسيد، به گونهاي كه ملائك ازرسيدن به مقام وي عاجز ميشوند. و اگر از روش تربيتي مستقيم منحرف شود،بهموجودي پست و بي ارزش تبديل خواهد شد.
از سوي ديگر، به حكم آفرينش يكي از اوصافي كه در نهاد هر انساني به وديعهگذارده شده،خصلت «الگوپذيري»است، زيرا هر كسي ميكوشد به نوعي ازشخصيتهايي كه در انديشه او بزرگ و كامل هستند، پيروي كند و شيوه و مقام آنان راسرمشق خود قرار دهد.
اكنون بايد فرد الگوپذير را در شناخت شخصيتهاي كامل و جامع كه ميتوانندراهنماي او باشند،ياري نمود، تا در مسير پر پيچ وخم و از ميان هزاران الگويساختگي،خيالي و درست و يا نادرست راه درست را بيابد.
قرآن بهترين قانون تربيت وانسانساز،به اين نكته عنايت دارد و براي تربيت وپرورش درست انسانها،به معرفي چهرههاي نيك ميپردازد.از اين رو ميفرمايد: (و قدكانت لكم اسوة حسنة في ابراهيم) و(لكم في رسول الله اسوة حسنة).
بنابراين، داشتن مقتدا و الگو براي پذيرش و پيمودن راه درست، امري ضرورياست.اگر چه نهضت عاشورا بسي تلخ و اسفبار بود و دل انسانهاي آزاده را جريحهداركرد،ولي يك حادثه معمولي نبود،بلكه با تمام وقايع تاريخ تفاوتي بس عظيم داشت. زيرارهبرش عصارة نبوت و رسالت پنجمين نفر اصحاب كسا،تجسم حق و اسلامراستين،انسان كامل و تربيت شدة دامان رسول خدا(ص) است. امام حسين(ع) انسانيالهي ،با هدف است كه افكار بلندش در جاي جاي اين قيام و حركت، تبلوري ويژه يافتهاست كه در بيان نغزش نيز تبيين شده است،كه فرمود:«و لكم في اسوة؛ در من براي شماالگويي است».
اكنون ما در اين پژوهش با عنوان «امام حسين و تربيت ديني» به ترسيم دوجنبةالگويي در اين زمينه ميپردازيم كه عبارتند از:
1 - از آن جايي كه سيرة تربيتي پيشوايان معصوم(ع) را ميتوان به عنوانبهترين و كاملترين شيوه و مدل تربيت،ارائه نمود،نوشتار حاضر به برخي از روشهايتربيتي امام حسين ميپردازد.
2 - از سوي ديگر، نهضت عاشورا از آغاز تا انجام،مجموعهاي از الگوهايارزشمند در زمينة اخلاق وتربيت ديني است. در اين كاوش كوتاه به جنبههاي ويژهاي ازالگوهاي فرهنگ عاشورا اشاره خواهيم نمود.بنابراين آنچه در اين مقال بررسي ميشود،در دو بخش شيوههاي تربيتي امام حسين(ع) و الگوهاي تربيتي نهضت عاشورا تدوينميگردد.
از آن جايي كه پايگاه عصمت، كاملترين انسان بر عالم خاكي است، امامحسين(ع) نيز به حكم آيه: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركمتطهيرا).
از همه پليديها مبرا و به همة صفات نيكويي كه ممكن است يك بشر داراي آنباشد،موصوف است.افزون بر اين كه خويشتن متصف به همه نشانههاي كمالهستند،آمدهاند تا ديگران را نيز با شيوههاي تربيتي خود به كمالي افزونتر هدايتگرشوند.روش آموزش فضايل اخلاقي در عمل و گفتار ايشان جلوهاي قابل توجه دارد.
رضايت در مقابل آنچه خدا براي انسان ميخواهد نتيجة توكل و صفات درونيسالك طريق است. توكل در شخصي چون امام حسين(ع) جلوههاي گوناگونيمييابد،آن جا كه او هر آنچه از اموال به دستش ميرسد در راه محتاجان صرفميفرمودند و هيچگاه كسي از او چيزي درخواست نكرد، مگر آن حضرت به او عنايتفرمودند. ودر شعر خويش به اين توجه ميدهند:
و ان تكن الارزاق قسماًمقدرافقلة حرص المرء في الكسب اجمل
و ان تكن الاموال للترك جمعهافمابال متروك به المرء يبخل
- و اگر روزي و رزق تقسيم شده و مقدار، از سوي خداست، پس حرص كمتر انساندر كسب و اكتساب نيكوتر است. - و اگر جمع كردن اموال براي ترك كردناست،بنابراين،به آنچه ترك خواهد شد چرا بايد بخل ورزيد و آن را صرف نكرد.
بخل، نتيجه احتياج و كمبيني است و آن كه در اوج قلة توكل سير ميكند، هيچ گاهبه كسي بخل نميورزد و در همة لحظات زندگي مادي و معنوي و زندگي و مرگ تسليم وراضي به امر خداوند است.
آنچه امام(ع) دربارة خويش ميگويد به گونهاي براي تربيت و آموزش ديگراناست،چه اين كه در منزل «غريب الهجانات» چهار تن به نامهاي «عمرو بن خالد»خادمعمر بن خالد،«مجمع بن عبدالله»و«نافع بن هلال»به همراهي «طرماح بن عدي» كه ازكوفه حركت كرده بودند؛ با امام مواجه گرديدند و امام پس از شنيدن شعر «طرماح» در مدحو ستايش آن حضرت فرمودند:
«انا والله لارجوا ان يكون خيرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا؛ به خدا سوگند!اميدوارم كه اراده و خواست خدا دربارة ما خير باشد، خواه كشته شويم يا پيروز گرديم».
اكنون به جلوههاي آشكارتري از تسليم و رضايت آن حضرت در سخنان ايشاناشاره ميكنيم:
الف) در كنار مرقد جدّش رسول الله(ص) از خداوند ميخواهد آنچه براي او پيشميآيد سبب رضايت او باشد:
«اَسئلك يا ذالجلال و الاكرام، بحق هذا القبر و من فيه الا اخترت لي ما هو لكرضيً و لرسولك رضي؛ اي خداي صاحب جلال و كرامت بخش،به حق اين قبر و كسيكه در ميان آن است، از تو درخواست ميكنم كه راهي را در پيش روي من بگذاري كه موردخشنودي تو و پيامبرت باشد.»
ب) وقتي «ابوبكر بن عبدالرحمن» نصيحت ميكند كه امام حسين(ع) به عراقنرود و شمهاي از سرشت و فرهنگ مردم كوفه را بيان ميكند،امام ضمن تشكر از اوميفرمايند: «آنچه خداوند مقدر نموده باشد انجام ميشود.»
ج) در گفت و گويي با «امهاني»خواهر امام علي(ع) هنگام هجرت امام ازمدينه،سرشار از عاطفه و اشك با امام چنين ميگويد: «شنيدهام كه به سوي كشته شدنميروي؟»
امام(ع) در پاسخ ميفرمايند:
«كلُ الذي مقدر و هو كائن لامحالة؛ هر چه خداوند مقدر كرده است به ناگزيرانجام ميشود.»
د) امام حسين(ع) در وصيتنامة معروف خود كه منشور انقلاب عاشورا محسوبميشود، مينويسد:
«و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب؛توفيقي براي من نيست مگر ازخداوند، و من بر او توكل ميكنم و به او شكايت ميبرم.»
ه) وقتي «عبدالله بن مطيع»درباره مردم كوفه و تجربة آن مردم، سخن ميگويد،امام به او ميفرمايد: «يقضي الله ما احب؛ خداوند آنچه را دوست دارد مقدر ميكند.»
و) امام در همه برخوردهاي خويش درس رضايت و تسليم در مقابل خداوند رامطرح مينمايد، تا آن جا كه در دعاي پاياني خويش در حالي كه بيش از ياران خود،زخمشمشير و تير و سنگ برداشته است ميگويد:
«صبراً علي قضائك يا رب لااله سواك،يا غياث المستغيثين،مالي رب سواك ولامعبود غيرك،صبراً علي حكمك؛ بر قضاي خود شكيبا هستم!پروردگارا معبودي جز تونيست،اي پناه بي پناهان،من غير تو پروردگار و معبودي ندارم،بر خواست و ارادة تو شكيباهستم.»
بسياري از مشكلات انسانها، به ويژه جوانان از نداشتن روحية اعتماد به نفس وخودباوري،ناشي ميشود و براساس گفتار امامان معصوم: كسي كه داراي عزت نفساست،در جلوگيري و انجام ندادن خواستههاي نفس اماره،قويتر است. ترس از ورود بهاجتماع و اظهار انديشهها،نپذيرفتن مسئوليت و بسياري از ناكاميها و شكستهاعوارضي است كه پيامد حقارت و ذلت نفس است. بنابراين امامان شيعه به عنوان بهترينمربيان تربيت انسانها شيوههايي را براي تقويت شخصيت انسانها، به ويژه جوانان ونوجوانان ارائه نمودهاند،كه برخي از آنها عبارتند از:
پيامبر اكرم(ص) بارها امام حسن و امام حسين را در دوران كودكي مورد محبت واحترام قرار داده و بدين وسيله آموزشي براي ديگران و راهي براي بالابردن روحية اعتمادبه نفس را در شخصيت آنان ترسيم مينمودند.
روزي پيامبر(ص) نشسته بودند كه دو كودك وارد شدند،پيامبر به احترام آن دو ازجاي خود برخاستند و به انتظار ايستادند، لحظاتي طول كشيد،آنان نرسيدند. رسولگرامي اسلام به طرف كودكان پيش رفتند و از آنان استقبال نمودند،بغل باز كردند و هر دورا بر شانة خود سوار كردند و به راه افتاده فرمودند:
«نعم المطّي مطيكما و نعم الراكبان انتما؛ فرزندان عزيزم مركب شما چه خوبمركبي است و شما چه سواران خوبي هستيد.»
آنان كه در دامان چنين رسولي به تكامل رسيدهاند، هم چنان كه از خانوادههايخود عشق و محبت آموختهاند در بذل آن به فرزندان و تقويت شخصيت آنان دريغنميورزند. عبدالله بن عتبه ميگويد:
«روزي در خدمت سيدالشهداء(ع) بودم كه فرزند كوچك آن حضرت (امامسجاد(ع)) وارد شد امام او را پيش خواند و به سينهاش چسبانيد،پيشانياش را بوسيد وفرمود: «بابي انت ما اطيب ريحك و احسن خلقك؛پدرم به فدايت باد! چقدر خوشبو وزيبايي!»
آنچه تاكنون به قلم آمد تنها گوشهاي از درياي محبت آنان به ديگران به ويژهكودكان است.
نام هر شخصي، نشانگر اعتقادات، فرهنگ، مليت او و خانوادهاش ميباشد.افزونبر اين، نام هر كسي هميشه و تا پايان بلكه بعد از آن همراه اوست،صاحب نام زيبا وستودني، درآينده به آن افتخار ميكند و احساس شخصيت مينمايد، در مقابل، صاحباننامهاي نامناسب در آينده احساس حقارت كرده و رنج خواهند برد، روش عمليامامحسين(ع) گواه روشني بر اين نكتة مهم تربيتي است،نام فرزندان آن حضرتعبارت است از: علي اكبر،علي اوسط، علي اصغر، جعفر، عبدالله، محمد، سكينه، فاطمه،محسن، رقيه.
نام زيبا سبب ميشود ديگران،او را به خاطر نامش تحسين كرده،در مورد او فالنيكو بزنند، و اين سبب تقويت شخصيت او ميشود و اين نكته برايش،فرحانگيز ونشاطبخش است،هنگامي كه جنازة خونين «حر» را در آخرين لحظات زندگي به محضرامام حسين(ع) آوردند،امام در حالي كه با دستان مبارك،صورت او را نوازش ميداد و خونچهرهاش را پاك مينمود،فرمود:
«بخ بخ لك يا حر، انت حر كما سميت في الدنيا و الاخرة،و الله ما اخطأت امكاذ سمتك حرا، فانت و الله حرّ في الدنيا و سعيد في الاخرة؛ به به !احسنت اي حر!تو آزادمردي، چنان كه در دنيا و آخرت آزاده خوانده ميشوي،سوگند به خدا! مادرت در ايننامنهادن اشتباه نكرده است،به خدا قسم تو در دنيا آزادمرد و در آخرت سعادتمندخواهيبود.»
گاه نام زيبايي كه برگرفته از بزرگان مكتب است، سبب احترام به وي ميشود و درتصميمگيريهاي سرنوشتساز موثر است،هنگامي كه «حسن مثني» فرزند ارشد اماممجتبي(ع) يكي از دختران امام حسين(ع) را خواستگاري نمود،امام انتخاب را به اوواگذار كرد و زماني كه حضرت،سكوت حياآميز او را مشاهده كردند، فرمودند:«با دخترمفاطمه كه هم نام مادرم و شبيه اوست ازدواج كن».
همان گونه كه پيشتر گفته شد، آن روز كه حسن مثني فرزند امام مجتبي(ع) ازيكي از دختران امام حسين(ع) خواستگاري كرد،امام فرمودند:
«اختر يا بني احبّهما اليك؛فرزندم !هر كدام را بيشتر دوست داري انتخاب كن.درباره امام حسن(ع) نيز نقل شده است،كه روزي «معاوية بن خديج»به عنوانخواستگاري به منزل ايشان آمد،امام به وي فرمودند:
«انا قوم لانُزّوج نساءنا حتي تستامرَهنّ؛ما قومي هستيم كه دخترانمان را بدوننظر و مشورت با خودشان،شوهر نميدهيم.»
«سلام كردن» از بهترين آموزههاي دينِ مبين اسلام است،سلام يك نوع آغازارتباط اجتماعي با ديگران است. سلام نمودن به كودكان، سبب رشد شخصيت و تقويتعزت نفس در آنان ميشود،امام حسين(ع) ميفرمايند:
«للسلام سبعون حسنة،تسع و ستون للمبتدي و واحدة للراد؛سلام كردن هفتادحسنه دارد،شصت و نه حسنة آن براي سلام كننده و يك حسنه و پاداش، براي پاسخدهنده است.»
و پيامبر اكرم(ص) ميفرمايند: «پنج چيز را تا لحظه مرگ ترك نميكنم كه يكي ازآنها سلام كردن به كودكان است، تا بعد از من نيز به عنوان رسمي رايج باقي بماند.»
و امام حسن(ع) ميفرمايند: از مروت و جوانمردي،انسان اين است... كه حقوقديگران را بپردازد و با بانگ رسا و دلپذير سلام گويد.»
به گونهاي اجتنابناپذير بايد قبول كنيم كه شخصيت همسر ميتواند سبب رشد وتكامل يا انحطاط خانواده و فرزندان گردد. احترام به همسر از مواردي است كه در تربيتفرزندان، تأثيري قابل اطمينان دارد. مادري كه در خانه مورد احترام شوهرش قرار گيرد،باروحي سرشار از عاطفه و آرامش و احساس، فرزندان خويش را تربيت ميكند، و در مقابل،اگر روح او مورد تهاجم قرار گيرد و به شخصيت وي در منظر فرزندان تحقير و اهانتشود،بديهي است كه از روان سالمي نخواهد داشت.بنابراين آرامش خود را از دستميدهد و اضطراب و نگراني او در فرزندان نيز اثر ميكند. مبتني بر چنين نكتة ژرفي و براساس تحقق حق همسر است كه روش تربيتي گفتاري و عملي امامان شيعه(ع) در اينباره شكلي از بهترين برخوردها با همسر است.
در روز عاشورا هنگامي كه«هلال بن نافع»عازم جنگ بود،همسر جوانش از رفتناو ناراحت شده و به شدت ميگريست،امام حسين(ع) متوجه او شده و چنين فرمودند:
«ان اهلك لايطيب لها فراقك،فلو رأيت ان تختار سرورها علي البراز؛ اي هلال!همسرت جدايي تو را نميپسندد، تو آزادي و ميتواني خشنودي او را بر مبارزه باشمشيرها مقدم بداري.»
نمونة ديگري كه بيانگر،ارج گذاري پيشواي شهيدان است،جايي كه امامحسين(ع) تكريم و گرامي داشتِ همسر را به دوستانش سفارش ميكند و در پاسخاعتراض آنان كه به فرشها و پردههاي نو در منزل آن حضرت اعتراض ميكردند،فرمود:
«انا نتزوج النساء فنعطيهن مهورهن فيشترين بها ما شئن ليس لنا فيه شيء؛ ماپس از ازدواج، مهرية زنان را پرداخت ميكنيم، پس آنان هر چه را دوست داشته باشندميخرند و ما دخالتي نميكنيم.»
جالب توجهتر از همة مطالب گذشته،ابراز محبتي است كه امام حسين(ع) بهفرزند وهمسرشان مينمايد،آن جا كه در اشعاري، بالاترين سطوح تكريم فرزند و همسررا به تصوير ميكشد و ميفرمايند:
- به جان تو سوگند!من خانهاي را دوست دارم كه در آن سكينه و رباب باشند.
- من آنها را دوست دارم و اموال خود را به آنان ميبخشم و كسي سزاوار نيست كهمرا سرزنش كند.
از آن جايي كه علم در اسلام داراي ارزشي بسيار است كه وصف آن محتاجنگارش كتابهايي ميباشد،معلم نيز از جايگاه ويژهاي برخوردار است و گرامي داشتمعلمان در روش و سيرة امامان شيعه جلوهاي زيبا يافته است:
جعفر، يكي از فرزندان امام حسين(ع) در نزد معلمي به نام «عبدالرحمان» درمدينه آموزش ميديد،روزي معلم جملة (الحمدلله رب العالمين) را به او آموخت.هنگامي كه جعفر اين جمله را براي پدر قرائت كرد،امام حسين(ع) معلم فرزندش رافراخواند و هزار دينار و هزار حلّه به او پاداش داد،وقتي به خاطر پاداش زياد به معلم مورداعتراض قرار گرفت، فرمود: «هدية من كجا برابر با تعليم (الحمدلله رب العالمين)است؟»
اين سخنان و همانند آن،ارائه كنندة اين الگوي تربيتي است كه مال و ثروت دنيانميتواند جايگاه معنوي علم و تعلم را برابر آيد،بلكه براي هميشه تاريخ ارزش وجايگاه علم بالاتر از مال و ثروت است.
يكي از دستورات دلپذير و تربيتي اسلام اين است كه اگر كسي به شما بدي كرد،او را عفو كنيد واگر كسي به شما خوبي نمود، به بهتر از آن جواب گوييد. زيرا اين كار سببگسترش نيكي ميان افراد جامعه و همدلي هر چه بيشتر مومنان به يك ديگر ميشود.
امام حسين(ع) يكي از جلوههاي آشكار اين سخن است، چه اين كه «انس بنمالك» ميگويد:
«نزد امام حسين(ع) بودم،كنيزكي در حالي كه دستهاي ريحان به دست داشت،وارد شد و آن را تقديم امام نمود؛حضرت فرمودند: تو را به خاطر خداوند آزاد كردم،انسميگويد: با تعجب پرسيدم كنيزكي براي شما دستهاي ريحان آورد و به شما سلام كرد.شما او را آزاد كرديد!؟ امام فرمودند: خداوند اين گونه ما را ادب كرده است، زيرا كه فرمودهاست: «واذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها أوردوها؛ زماني كه كسي به شما تحيت ودرود گفت، شما نيز جواب او را به همان يا بهتر از آن بگوييد.» و جواب بهتر اين كنيز،آزادي اوست.
آنان كه براساس تربيت قرآني رشد يافته و ملاك و معيار فضيلت را تقوا ميدانند،هيچگاه خود را به حساب نميآورند.عياشي و ديگران روايت كردهاند:روزي امامحسين(ع) به گروهي از مساكين گذشت كه عباهاي خود را بر زمين انداخته و روي آننشسته بودند و نان خشكي در پيش روداشتند و ميخوردند. وقتي كه حضرت را ديدند، اورا دعوت كردند. حضرت از اسب پياده شد و فرمود: خداوند متكبران را دوست ندارد و نزدآنان نشست و كمي نان تناول فرمود، سپس به آنان گفت، همان گونه كه من دعوت شما راپذيرفتم، شما نيز دعوت مرا بپذيريد. آنان را به خانه بردند و دستور دادند كه از آنانپذيرايي شود و آنان را انعام داده، نوازش كردند.
امروز بيشتر از گذشته،مادر به عنوان مؤثرترين عامل تربيتي فرزندان، مطرحاست، چه اين كه ساختار هويت افراد وابسته به همين نكتة ظريف است،تا آن جا كه متونديني ما بخشي از عوامل نيكبختي و يا تيرهبختي افراد را مربوط به دوران بارداري مادرميداند،زيرا،رفتار و حالات مادر در ابتداييترين تا پايانيترين لحظات اين دوران،درشكلگيري شخصيت آيندة كودك تأثير ميگذارد.
امام حسين(ع) نيز آثار تربيتي دامن مادران پاك و باعفت را تبيين مينمايد و اثرعميق و ريشهدار آن را در زندگي افراد چنين شرح ميدهد:
«الا ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات مناالذلةيابي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمية و نفوسابيه من ان نوثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام؛ ناپاك، فرزند ناپاك ]عبيدالله بنزياد[مرا در پذيرش يكي از دو راه،مجبور كرده است: بين مرگ و ذلت.اما هيهات! كه ماذلت وخواري را بپذيريم، خداوند و رسول او و مؤمنين و دامنهاي پاك و غيرتمندان بر مانميپسندد كه اطاعت فرومايگان و پس فطرتان را بر مرگ با عزت و شرافتمندانهترجيح دهيم.»
در اين بيان امام(ع) يكي از دلايل نپذيرفتن ذلت و خواري را،دامنهاي پاكمادراني ميداند كه زمينهساز چنين انديشهاي است.و در روز عاشورا نيز براي بيدار كردندلها و اتمام حجت و برهان بر همگان نسبت خود را به حضرت فاطمه و خديجه متذكرميشوند:
«انشدكم السهل تعلمون ان امي فاطمة الزهراء بنت محمد؟قالوا:اللهم نعم -انشدكم الله هل تعلمون ان جدتي خديجة بنت خويلد اول نساء هذه الامةاسلاماً؟قالوا:اللهم نعم؛ شما را به خدا قسم ميدهم، آيا ميدانيد كه مادر من «فاطمةزهرا» دختر محمد مصطفي است؟گفتند:آري، شما را به خدا قسم ميدهم، آيا ميدانيدكه «خديجه دختر خويلد» نخستين زني كه اسلام را پذيرفته مادر بزرگ من است، گفتند:آري.
وامام حسين(ع) به معاويه فرمودند:سعادت ما در اثر تربيتي است كه از دامنمادراني پاك و پارسا چون فاطمه و خديجه،يافتهايم.
سخن گفتن به گونهاي معرف شخصيت كسي است كه لب به سخن ميگشايد و ازسوي ديگر، لحن و صوت و كلمات ميتواند در اطرافيان تأثيري سازنده و يا مخرّب داشتهباشد. سخن نرم ،نيكو و محبتآميز ميتواند از مشكلات روحي و ناهنجاريهاي كودكانو نوجوانان بكاهد و محبت را در قلب و دل بزرگسالان ريشهدارتر نمايد،در مقابلتندخويي در سخن ميتواند سبب افسردگي، گوشهگيري، بدبيني و يا نااميدي در آنانگردد.اكنون نمونههايي از ارتباط كلامي امام حسين با فرزندان و يارانش را تقديممينماييم.
الف) در هنگام گفت و گو با دخترش سكينه براي تسكين دردهاي روحي وي، اينگونه ميفرمايد:
«يا نور عيني، كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لامعين؛ اي نور چشم من!چگونه كسي كه ياوري ندارد،تسليم مرگ نباشد.»
ب) آن هنگام كه برادرش عباس(ع) را براي جست و جو از علت حركت سپاهدشمن ميفرستد، علاقة قلبي خويش را به او با اين عبارت ابراز ميدارد:
«يا عباس، اركب بنفسي انت-يا اخي- حتي تلقاهم فنقول لهم:مالكم؟و مابدالكم و تسئلهم عما جاد بهم؛ برادرم عباس، جانم به فدايت، سوار شو و به نزد آنان برو و بگوشما را چه شده است؟چه ميخواهيد؟و از سبب آمدن سپاه بپرس.»
ج) هنگامي كه قاسم(ع) از شهادت خود پرسيد،امام حسين(ع) به او چنين فرمود:
«اي والله -فداك عمك- انك لاحد من يقتل من الرجال معي؛ آري، عمويتفدايت باد، به خدا سوگند! تو هم در رديف مرداني هستي كه با من شهيد خواهند شد.»
د) و در آخرين لحظات هنگام خداحافظي،امام سجاد(ع) را در آغوش كشيده،فرمود: پسرم تو پاكيزهترين فرزندان من هستي و بهترين خاندان من ميباشي،تو ازطرف من،سرپرست اين زنان و كودكان خواهي بود.
در راستاي تحقيق و پژوهش در عنواني چون «امام حسين و تربيت ديني»و برايكاوش در رسالت اسوهيابي و الگوپذيري،لازم است مجموعههاي فضيلتي را مورد مطالعهعميق و ثمربخش قرار دهيم،تا از ميان پيچوخم كوچههاي تاريخ برجستهها و ترازهاييرا گزينش و به عنوان مدل زيستن و مردن معرفي نماييم، زيرا زيستن و مردن هر دونيازمند الگويي وارسته و شايسته است.
ميتوان گفت، نهضت عاشورا از آغاز تا سرانجام،صحنهاي است كه همة الگوهايتربيتي را ارائه داده و خواهان هر اسوه و الگويي را كامياب و سيراب ميكند،چرا كهمجموعة عاشورا تنها تبلور يك قيام ساده نيست، بلكه سرايي است كه نمايندگان تمامياقشار جامعه و در همه مراحل سني از كودك و خردسال،نوجوان و جوان و ميانسال وپير،زن و مرد،تازه عروس و نوداماد و...در كمال نمونهبرداري از انسان كامل،درخششيخورشيدگونه پيدا ميكنند تا پرتو خويش را به همة عالم برسانند و سبب زندهشدنسلولهاي مرده در گوشه گوشة آن گردند.
بر اين اساس،هر فردي در هر زمينهاي كه بخواهد،ميتواند الگويي مناسب برايآيندة خود برگزيند كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
اگر چه امام حسين(ع) ميفرمايد:«فاني لااعلم اصحاباً اوفي؛ همانا من ياورانيباوفاتر از يارانم نميشناسم.» اما سرآمد همه وفاداران، حضرت عباس(ع) است كه ايثارو فداكاري او مرهون تربيت صحيح علوي است.اكنون اين پرسش مطرح ميشود كه چراحضرت ابوالفضل(ع) الگوي وفاي صحنة كربلا معرفي ميشود؟دلالت آميزترين جواببه اين سئوال،بررسي رفتار الگويي آن حضرت در كربلا است، زيرا نه اين كه آن حضرتخود،در كربلا حضوري وصفناپذير داشت، بلكه سه برادر خويش را نيز در مورد ياريرساندن به امام حسين(ع) ترغيب و تشويق ميكرد و به آنان ميفرمود:
«يا بنيامي تقدموا حتي اراكم قد نصحتم لله و لرسوله؛ اي فرزندان مادرم(ايبرادرانم) شما زودتر سبقت بگيريد، تا من شما را در راه نصحِ خدا و روش پيامبر ببينيم.»
و زماني كه شمر به عنوان سمبل دشمني با امام حسين(ع) براي حضرتعباس(ع) امان نامه ميآورد،حضرت اباالفضل در جواب فرمودند:
«تبت يداك ولعن ما جئتنا به من امانك ياعدوالله، اتأمرنا أن فترك أخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة و ندخل في طاعة اللعناء...؛ اي دشمن خدا،دستانت قطع باد!لعنت بر اماني كه آوردهاي،آيا ما را فرمان ميدهي كه برادر و سيدمان حسين فرزند فاطمهرا رها كنيم و در طاعت تو درآييم...»
از آن جايي كه عباس(ع) سمت علمداري لشكر حسين(ع) را برعهده داشت؛ ازاين رو تا آخرين لحظه در كنار امام بود و تا آخرين لحظه عمرش با تمام توان از او دفاعكرد. در اين باره مينويسند: وقتي علمي را كه اباالفضل در كربلا در دست داشت،به درباريزيد آوردند، يزيد ديد آن پرچم جاي سالمي ندارد،پرسيد: چه كسي آن را حمل ميكردهاست؟ جواب دادند: عباس فرزند علي(ع). يزيد گفت:
«هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه؛ بايد وفاي برادر به برادر اين گونه باشد.»
اما اوج تجلي ايثار و فداكاري او زماني ظاهر ميشود، كه آبآوري تشنه،با لبهايخشكيده از سه روز بي آبي،در امواج آب قرار گيرد و در نهايت تشنگي خود،به ياد تشنگيبرادر و مولايش،آب نميآشامد و ميگويد:
«والله لا اذق الماء و سيدي الحسين عطشانا؛ به خدا قسم! آب نمينوشم، درحالي كه آقايم حسين تشنه است.»
اين گونه پيروزي عشق و اعتقاد در اوج قله وفاداري و فداكاري تبلوري زيبا مييابدواين سخنان و رفتار عباس فرزند امام علي (ع) در صحنة عاشورا، الگويي است برايادب، ولايتمداري، ايثار، رشادت و فداكاري. اكنون با بيان اين نكتههاي دلالتآميز ووفاداري و فداكاري حضرت عباس (ع) پاسخ به پرسش مطرح شده در بحث الگويوفاداري، روشن است؛ چه اين كه آيا كسي را مييابي كه با دستان قطع شده نيز بكوشد تاآب را به كودكان خردسال مولايش برساند.
يافت ادب از ادبت آبروعشق برد نام ترا با وضو
وفا بود مات وفاداريت علقمه شاهد به فداكاريت
رسيد چون به علقمه پاي توگشت عيان چهرة مولاي تو
چو ديد چشمت رخ ارباب رانهيب آتشين زدي آب را
كهاي سپيد چهرة روسياهكي كنم از نوش تو عشقم تباه
من ز ميحسين باده نوشمبه آب آبرو نميفروشم
زجرعهاي روز مرا شب مكنمرا خجل ز روي زينب مكن
صحنة كربلا براي ياران حق،سراسر صبر و استقامت است،اما تا سخن از صبر ومقاومت به ميان ميآيد،نام زينب به عنوان «ام المصائب» در ذهن همگان خطور ميكند.
حضرت زينب3 از طرفي مادر سه شهيد و خواهرِ هشت شهيد و عمة نه شهيد وخالة سه شهيد،نظارهگر به خون غلطيدن بيش از بيست نفر از نزديكترين افراد خانوادهخود بود.
از سوي ديگر، حامل رسالت كربلا و پيامرسان همة خونهايي بود كه در آن مسلخبه زمين ريخت. او بايد با سرپرستي كاروان اسيران از كربلا تا به كوفه و از كوفه تا شام وايراد خطبه و بيان حقايق و اهداف قيام امام حسين(ع) در تكميل رسالت كربلا،بر همةسختيها چيره شود.
در سفر زينب از ابتدا تا سرانجام،نكتههاي فراواني وجود دارد كه حكايت از روحبلند او دارد. البته،با توجه به اين جستارها جايي براي شك نميماند كه او بهترين الگويصبر و استقامت در برابر همه مشكلات و مصيبتهاي گوناگون است.
بنابراين،اهداي فرزند به برادر،قبول نيابت خاص از سوي امام معصوم:،سخنراني در جمع شماتت گران آن هم در اوج بلاغت،ابراز كرامت ولايت و توجه بهانجام عبادتهاي مستحب در شورانگيزترين لحظهها و دشوارترين زمانها، همه و همه،نمودي از نقش الگوي زينب3 به ويژه در صبر و مقاومت را نمايان ميسازد.
تحول دروني انسان،در طول تاريخ گذشته،سابقهاي ديرينه دارد و در كربلا نيزالگويي براي بازگشت به خوبيها و رهايي از دام زشتيها وجود دارد، كه ابتدا فرماندهمخالفان، اما در پايان در زمرة بهترين ياران شهيد است.
روز عاشورا،آن گاه كه فهميد جنگ با فرزند زهرا،جدي است و از سوي ديگر،صداي كمك خواهنده و هدايتگر حسين(ع) را شنيد كه: «اما مغثيت يغيثنا لوجه الله»خود را به حضرت رساند و گفت:«من اولين كسي بودم كه بر شما خروج كردم، اجازهبفرماييد اول كسي باشم كه در راه شما كشته بشوم، با جدت مصافحه كنم.»
امام حسين(ع) بزرگترين الگوي كرامت و بزرگمنشي،توبة او را پذيرفت و از اوخواست تا استراحت كند. اما او اصرار ورزيد و در آخرين لحظات، امام بر بالين او دست برصورتش كشيد و فرمود: «انت الحر كما سمتك امك و انت الحر في الدنيا و الاخرة؛توهمان گونه كه مادرت نامت نهاد، آزادهاي و تو در دنيا و آخرت آزاده هستي.»
كدامين نادم و پشيماني است كه سر بر زانوي خورشيد،در حالي كه يقين بهپذيرفته شدن دارد،جان بسپارد.
از جلوههاي بارز الگوي تربيتي نهضت عاشورا،حضور زنان همراه با تعهد وپايبندي آنان به حرمتها و مراعات مسائل حجاب و عفاف است،اين نكته نشانگر اينمهم است كه حضور زنان در بيرون از خانه براي دفاع از حق و ولايت، به شرط آن كهحريم عفاف و حدود الهي رعايت شود ممنوع نيست، بلكه گاه لازم و ضروري است.اهلبيت امام حسين(ع) در سفر كربلا منادي متانت و عفاف بودند،اگر چه سپاه كوفه به حريمآنان بيحرمتي كردند.
«ام كلثوم» دختر علي(ع) وقتي به كوفه رسيدند.در جمع انبوه حاضران به سخنپرداخت و وقتي كه مردم كوفه به تماشاي آنان آمده بودند، فرياد زد: «يا اهل الكوفه اماتستحيون من الله و رسوله ان تنتظرون الي حرم النبي؛ اي مردم كوفه! آيا از خداورسولش شرم نميكنيد از اين كه به حرم و دودمان پيامبر نگاه ميكنيد؟»
هنگام ورود اهل بيت: به شام نيز،ام كلثوم،شمر را طلبيد و از او خواست كه آنانرا از دروازهاي وارد كنند كه اجتماع كمتري باشد و سرهاي مطهر شهيدان را دورتر نگهدارند، تا مردم به تماشاي آنها پرداخته،كمتر به چهرة اهل بيت پيامبر(ص) نگاه كنند. اماشمر كه پليدي ذاتي او نمايان است،كاملاً برعكس خواستة او عمل كرد و اسيران را ازدروازة ساعات وارد دمشق كرد.
همانند اين از حضرت سكينه نيز نقل شده است كه سهل بن سعد وقتي كه فهميداين اسيران از دودمان پيامبرند، جلو رفت و از يكي از آنان پرسيد،تو كيستي؟گفت:سكينهدختر امام حسين(ع) پرسيد: آيا كاري ميتوانم برايتان انجام دهم. من سهل،ياور جدترسول خدا هستم، حضرت سكينه فرمود: به نيزهداري كه اين سر را ميبرد،بگو جلوتر از ماحركت كند، تا مردم به نگاه كردن آن مشغول شوند و به حرم رسول خدا(ص) چشم ندوزند،سهل به سرعت رفت و چهارصد درهم به نيزهدار داد،او هم سر مطهر را از زنان دور برد.
نمونه دلالت آميزتر،اعتراض حضرت زينب3 به هتك حرمت و دفاع از حجاباست. حضرت در كاخ يزيد خطبهاي بينظير ايراد فرمود و در اين زمينه نيز فرمود:
«اي زادة آزادشدگان فتح مكه، آيا اين عدالت است كه همسران و كنيزان خودت رادر پشت پردهها قرار دادهاي، ولي دختران رسول خدا(ص) را به عنوان اسير،روانه كرده،پردههاي حرمت آنان را دريده، چهرههايشان را آشكار ساختهاي و زير سلطة دشمنان ازشهري به شهري ميگرداني،آن گونه كه مردم شهرها و آباديها و قلعهها و بيابانها بهآنان مينگرند و دور و نزديك،چهرة آنان را تماشا ميكنند؟...»
الگوي تربيتي كه اكنون در پيامد اين جستارها،ارائه ميشود، اين است كهزينب3 در تداوم خطي كه حضرت زهرا3 در حمايت از امام معصوم: و افشاگريعليه ظالمان داشت، در نهضت كربلا دوشادوش حسين بن علي(ع) حضوري مؤثرداشت،اما هيچگاه موازين عفاف و حجاب را فراموش نكرد و اين گونه عفتي را به عنوانبهترين مدل تربيتي - ديني زنان جامعة اسلامي ارائه نمود.
بنابراين، زينب كبري و دودمان رسالت،چه با سخنان و چه با رفتارشان،يادآور اينگوهر ناب گشتند كه كرامت انساني زن در ساية عفاف و حجاب تأمين ميشود. براي
زنان،زينب و خاندان امام حسين(ع) الگوي حجاب و عفاف است، اينان در عين مشاركتدر حماسة عظيم و اداي رسالت حساس و خطير اجتماعي، متانت و عفاف را هم مراعاتكردند و اسوه و الگوي همگان شدند، تا آن جا كه امام سجاد نيز با تمام مشكلات مراقبشئون عفت و پاكدامني بانوان حماسة عاشورا بود و در كوفه به ابن زياد فرمود:
«مرد مسلمان و پاكدامني را همراه اين زنان بفرست ،اگر اهل تقوايي؟»
مواسات، يعني ديگري را در مال و جان ،همانند خود ديدن و دانستن،يا ديگري رابر خود مقدم داشتن،كه يكي از زيباترين صفات معاشرتي است كه مورد تأكيد دينمبين اسلام قرار گرفته است؛ به گونهاي كه در برخي از روايات در كنار نماز اول وقت جزءصفات ويژة مؤمنان و يا معيار و ترازِ شناخت شيعه از غير آن و وسيلة تقرب بهخداست: «تقربوا الي الله تعالي بمواساة اخوانكم.»
حماسه آفرينان عاشورا بهترين الگوي اين خصلت برجسته بودند، بلكه آنان از«مواساة»نيز عبور كرده به ايثار رسيدهاند،ياران امام نسبت به امام و ياران نسبت به يكديگر چنين حالتي داشتند و از بذل هيچ چيز مضايقه نداشتند و به اين مواسات،افتخارميكردند.
شخص امام(ع) در راه كربلا پس از برخورد با سپاه حر،و گفت و گوي طولاني باآنان،سرودة شاعري را بر زبان آوردند كه معنايش اين است:
«من به راه خودم ميروم؛ مرگ، براي جوانمردي كه نيت خير كند و جهاد نمايد و بامردان صالح، مواسات به جان داشته باشد،هيچ عار و ننگ نيست.»
و در تاريكي شب به ياران خويش فرمود:
«من و اسانا بنفسه كان معنا غدا في الجنان نجّيا من غضب الرحمان؛ هر كس باجانش،با ما مواسات داشته باشد،فرداي قيامت در بهشت با ما خواهد بود و از خشم الهينجات پيدا خواهد كرد».
يكي از زيباترين جلوههاي مواسات -بلكه ايثار- وقتي است كه ميان اصحاب وبني هاشم،پيش مرگي مطرح ميشود،آن گاه كه عباس(ع) به بني هاشم ميفرمايد:
«اصحاب، غريبه به حساب ميآيند،بار سنگين را بايد اهلش بردارند. فردا صبح،شما نخستين گروهي باشيد، كه به ميدان ميرويد،ما پيش از آنان به استقبال مرگميرويم، تا مردم نگويند، اصحاب را جلوتر از خودشان به ميدان فرستادند...»
بني هاشم برخاسته، شمشيرها را كشيدند و گفتند: «ما همه با تو هم عقيدهايم.»اما در سويي ديگر،در خيمهاي اصحاب گرداگرد حبيب جمع شدهاند،حبيب ميگويد:«ياران براي چه به اين جا آمدهايد،سخن خود را واضح بگوييد.»
گفتند: «آمدهايم تا غريب زهرا را ياري كنيم.»حبيب گفت: «صبح فردا چهميكنيد؟» گفتند: «هر آنچه بگويي گوش ميكنيم.» گفت:
«صبح كه شد، شما اولين افرادي باشيد كه به ميدان ميرويد، ما زودتر به مبارزهميپردازيم. مبادا يكي از بني هاشم خونآلود شود، در حالي كه ما جاني در بدن و خوني دررگ داريم، تا مردم نگويند سروران خود را به جنگ فرستادند و از فداكاري دريغ كردند.»
همه شمشيرها را كشيدند و گفتند: «همة ما با تو هم عقيدهايم.»
و آنگاه كه دو تن از جوانان غفاري، خدمت امام حسين(ع) آمده و اجازه ميدانرفتن خواستند، امام به آن دو فرمود:خداوند بهترين پاداش نيك را به شما دهد كه اينگونه حاضر به ياري و مواسات من هستيد.
و در زيارتنامة حضرت عباس،از اين خصلت برجسته او چنين ياد شده است:«فلنعم الاخ المواسي»، «السلام عليك ايها العبد الصالح و الصديق المواسي...»
اين روح مقدمداشتن ديگران بر خويش،و جاننثاري،بهترين الگويتربيتي برايمسلمانان جهان اسلام است تا يكديگر را در گرفتاري يار باشند، چه اين كه مواساتديني،تضميني براي دلگرمي مجاهدان راه خداست تا در برابر دشمنان،تنها نمانند.
مأموران ابن زياد «قيس بن مسهر» نامهرسان امام(ع) را در «قادسيه» دستگيركردند. از اينرو، قيس براي حفظ اسرار، نامه را پاره كرد. در بازجويي به او گفتند:چرا نامه راپاره كردي؟گفت:براي اين كه شما از مطالب آن آگاه نشويد،گفتند تو را رها نميكنيم، تااسامي آنهايي را كه امام براي آنان نامه نوشته است، بگويي و به روي منبر به علي وفرزندانش دشنام دهي؛ در غير اين صورت تو را قطعه قطعه ميكنيم.
گفت: اسامي را نميدانم، اما دشنام ميدهم. او بالايِ منبر ميرود و پس از حمد وثناي الهي،به لعن و دشنام ابنزياد و بنياميه و صلوات و دورد بر علي و فرزندانش،لب بهسخن ميگشايد و ميگويد: من فرستادة حسينم،به دعوتش پاسخ گوييد و او را ياريكنيد، در اين هنگام او را از بالاي دارالاماره به پايين پرتاب كردند و به اين گونه او را بهشهادت رساندند.
همان طور كه مشاهده ميشود، قيس به عنوان يكي از بهترين الگوهاي تربيتيصحنة عاشورا است، چه اينكه الگوهاي ديگري، همچون: تشويق به خوبيها توسطهمسرش «دلهم»، الگوي نماز اول وقت،، الگوي ادب در «جَوْن»، قوميتزدايي وشهيدان ترك و فارس، و بسياري الگوهاي ديگر در زمينههاي متفاوت وجود دارد،كهنيازمند تحقيقي گسترده ميباشد در اين راستا است.
سيرة امام حسين(ع) و قيام عاشورائياش پرتو كاملترين الگوهاي ماندگار درتاريخ بشر است،كه زيباترين و ملموسترين جلوههاي انساني تربيت يافته را به تصويرميكشند و آن را مدل براي آينده و مسير حركت همگان قرار ميدهند، بنابراين سرورشهيدان و همه رفتار و گفتارش كوثر بيانتهاي تربيت انسان بشمار ميرود.