موسي بن عمران با معجزات خود وارد ميدان مبارزه شد و فرعون خيره سر، به گمان اين كه آيات موسي از قماش سحر ساحران است، جادوگران را دور خود گرد آورد و به آنان وعده بذل و بخشش داد، ولي موسي قبلاً به آنان اخطار كرد كه:.
ما جِئتُم بِهِ السِحرَ اِنَّ اذ سَيُبطِلُه؛ (2) .
آن چه شما به ميدان مبارزه آورديد همگي از نوع سحر است و خداوند همه را باطل مي سازد.
چيزي نگذشت كه نخستين كساني كه در صف مقدم مبارزه بودند، نخستين كساني شدند كه به او ايمان آوردند، زيرا از آن جا كه آنان اهل فن و استاد سحر بودند دانستند كه آيات موسي از قماش سحر نيست، بلكه آيات الهي است كه به وي اعطا شده است و علت اين كه جادوگران در صحنه مبارزه شكست مي خوردند روشن است، زيرا تكيه گاه مرتاضان و جادوگران جز نيروي محدود انساني چيز ديگري نبود. از اين نظر جادوگران هرچه كنند كارهاي آنها از چهارچوب نيروي انساني تجاوز نمي كند، ولي پيامبران به قدرت نامحدود الهي تكيه دارند و از آن قدرت بي پايان بهره مند مي شوند.
4. پيامبران همواره داراي اهداف عالي انساني اند و مردم را به فضايل انساني و سجاياي اخلاقي كه ضامن سعادت و نيك فرجامي آنان است دعوت مي كنند و اساس مكتب آنها را خداپرستي و اعتقاد به روز رستاخيز و دعوت به صداقت و شرافت، نيكي و جوانمردى، تقوا و عفت، عدالت و مراعات حقوق، ادب و اخلاق و ... تشكيل مي دهد، ولي هرگز مرتاضان و ساحران داراي چنين اهدافي نبوده و نخواهند بود. آنان فقط براي جلب قلوب مردم و به دست آوردن پول و شهرت، دست به چنين كارهايي مي زنند؛ برخي را ديده ايم كه يك عمر رنج مي برند و جان خود را در چهارچوب رياضت حبس مي كنند تا از اين طريق شهره آفاق شوند و در ميان مردم انگشت نما گردند، و تا كنون در طول حيات بشر، ديده نشده كه جادوگر و يا مرتاضي يك مكتب اخلاقي و يا اجتماعي از خود به يادگار بگذارد، بلكه همواره از اين معاني به كلي بي خبر بوده و اين مفاهيم عالي را باور نكرده اند.
راز اين مطلب كاملاً روشن است، زيرا پيامبران انسان هاي برگزيده اي هستند كه از طرف خدا براي هدايت مردم به راه حق و حقيقت مبعوث شده اند و بايد داراي چنين اهداف عالي و مكتب ارجمندي باشند، ولي ديگران رابطه خود را از خدا گسسته و طوق بندگي نفس، به گردن نهاده اند و تشنه نيل به مقاصد پوچ مادي اند و از يك چنين جمعيت نمي توان چنين انتظاري داشت.
5. پيامبران از نظر روحيه و اخلاق و ملكات با مرتاضان و ساحران در دو قطب مخالف قرار دارند، پيامبران آسماني داراي صفات حميده و ملكات عالي انساني اند و در طول تاريخ زندگي آنها نقطه تاريك و زننده اي وجود ندارد؛ ولي گروه مقابل نوعاً افرادي لا ابالي و دور از فضايل انساني هستند و اگر كسي چند جلسه با آنها معاشرت كند به درون تاريك آنان پي مي برد و از خلال افعال و گفتارشان روحيه آنها را به دست مي آورد. .
آيا راه شناختن پيامبران واقعى، منحصر به اعجاز و كار خارق العاده است، يا راه هاي ديگري نيز براي شناسايي آنها وجود دارد.
پاسخ اين پرسش مثبت است و دو راه ديگر براي شناسايي پيامبران وجود دارد كه بيان مي گردد:.
كسي كه نبوت او از روي دلايل قطعي ثابت شده است پيامبر آينده را با ذكر نام و مشخصات، تعيين مي نمايد، خواه اين دو نفر در يك عصر زندگي كنند يا در دو عصر مختلف و در هر حال تصديق نبي پيشين، بايد آن چنان صريح و روشن و آشكار و دور از هر نوع ابهام و ترديد باشد كه براي افراد حقيقت جو، موجب اطمينان و يقين گردد. از باب نمونه به آيه زير توجه فرماييد:.
وَ اِذ قالَ عيسىَ بنُ مَريَمَ يا بَني اِسرائيلَ اِنّي رَسُولُ اذ اِلَيكُم مُصَدّقاً لِما بَينَ يَدَىَّ مِنَ التَوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَاْتي مِن بَعدي اسمُهُ اَحمَد...؛ (3) .
و (به ياد آر) وقتي را كه عيسي بن مريم گفت: اي بني اسرائيل! من پيامبر و فرستاده خدا به سوي شما هستم و تصديق كننده توراتم كه در برابرم قرار دارد و بشارت دهنده ام به پيامبري كه پس از من مي آيد و نام او (احمد) است.
عيسي در اين گفتار خود، با بيان هر چه كامل تر، به نبوت شخصي كه پس از وي مي آيد و نام او احمد است، تصريح نموده و شك و ترديد را درباره نبوت (احمد) از اذهان حقيقت جويان زدوده است.
اصولاً مقامات شامخ و بلندي مانند نبوت و امامت بايد با دلايل قطعي و روشن ثابت گردد و جمله اي كه بيانگر نبوت آينده است بايد آن چنان روشن باشد كه براي آيندگان سند قطعي شمرده شود.
حضرت موسي با كمال صراحت از خداوند خواست كه برادر او را در كار تبليغ دخالت دهد و او را وزير و ياور موسي قرار دهد و اين حقيقت را با جمله زير بيان نمود:.
وَ اجعَل لي وَزيراً مِن اَهلي هِروُنَ اَخي اُشْدُد بِهِ اَزْري و اَشرِكهُ في اَمرى؛ (4) .
از كسانم براي من وزير و پشتيبان قرار ده، هارون برادرم را، و پشت مرا به سبب او محكم نما و او را در كار تبليغ شريكم فرما.
خداوند نيز با صراحت هر چه كامل تر به نداي او پاسخ مثبت گفته مي فرمايد:.
قَد اوتيتَ سُولَكَ يا موسي ؛ (5) .
ما درخواست تو را اجابت نموديم.
در جاي ديگر به نبوت هارون تصريح نموده مي فرمايد:.
وَ وَهبنا لَهُ مِن رَحمَتِنا اَخاهُ هِروُنَ نَبيّاً؛ (6) .
از رحمت خود (به موسي براي ياري و كمك) برادرش هارون را كه پيامبر است بخشيديم.
بهره برداري از اين راه براي اثبات نبوت پيامبر اسلام بستگي به اين دارد كه از مجموع بشارات وارد شده در عهد جديد و قديم، نبوت حضرت محمد به طور صريح و روشن استفاده شود و علما و دانشمندان بزرگ اسلام بشارات زيادي را كه در كتاب عهد جديد و قديم درباره نبوت حضرت محمد آمده گرد آورده اند و درباره آنها كتاب ها و رساله ها تأليف كرده اند و لازم است براي حقانيت دين اسلام اين تحقيقات با گستردگي هر چه بيشتر ادامه يابد.
راه ديگر جهت شناسايي پيامبران گردآوري قراين و شواهد است تا انسان از مجموع اين قراين و شواهد نبي را از متنبّي تميز دهد.
امروزه يكي از طرق قضاوت و داوري در محاكم رسمى، گردآوري قراين و شواهدي است كه بتواند حقيقت را كشف كند. با مراجعه اي كوتاه به پرونده هاي محاكم قضايي اين مطلب به اثبات مي رسد كه براي آشكار شدن حقيقت و شناخت مدعي راست گو از دروغ گو از اين طريق استفاده مي كنند.
اين قراين درباره پيامبران مي تواند امور زير باشد:.
الف) بررسي خصوصيات روحي و اخلاقي مدعي و علاقه او به مال و جاه و سوابق زندگي او در ميان مردم؛.
ب) محيطي كه از آن جا برخاسته است؛ مثلاً با دقت هر چه بيشتر بايد ديد كه آيا محيط وي بعثت چنين مدعي اي را ايجاب مي كرده يا نه به طور مسلم هر گاه از ميان يك ملت درس نخوانده و نيمه وحشي مردي برخيزد كه با نداشتن تحصيلات عادى، مردم را به پاكي و نيكي و نظام صحيح زندگي دعوت كند بي ترديد چنين بعثتي گواه برانگيختگي وي از طرف مقام ربوبي است؛.
ج) محتويات آيين او از نظر معارف و احكام: هرگاه سخنان او در باب معارف علمي با موازين عقل و خرد تطبيق كند و در شناسايي معارف از قبيل صفات خدا و آن چه مربوط به مبدأ و معاد است از صحيح ترين راه وارد شود و در بيان نظام اخلاقي و اجتماعى، اجتماع را به عالي ترين نظام رهبري بنمايد و با طريقي دور از افراط و تفريط فضايل انساني و سجاياي اخلاقي را ميان پيروان خود پرورش دهد و آنان را از سوق به ناپاكي ها و صفات پست باز دارد خود اين محتويات مي تواند گواه بر ارتباط او با مقام بالا باشد؛.
د) ثبات او در راه دعوت؛ ثبات او در طريق دعوت خود يكي ديگر از قرايني است كه مي تواند گواه بر صدق گفتار او باشد. هرگاه او در طول زندگي به تمام آن چه كه مي گويد و دعوت مي كند عمل نمايد و تا آخر زندگي در اين راه استقامت ورزد و از دعوت خود باز نگردد خود اين عمل گواه بر صدق اوست؛.