مسلم مؤمنى است كه در قبال مولايش براى خود تعهداتى قايل است و ماموريتخود را يك تكليف شرعى تلقى مىكند و آن را با عشق مىپذيرد و روانه كوفه مىشود به محض ورود، شيعيان دستهدسته با وى بيعت كردند. مسلم، مسلمانى پرهيزكار و پاكدل بود كه به حقيقتبراى اين نام برازندگى داشت; آن چنان معتقد بود كه رعايت مقررات دين و سيره پيغمبر را از هر چيز مهمتر مىشمرد و در ديندارى او همين بس كه چون پيغمبر ترور ناگهانى را نهى كرده بود، وى بهترين فرصت را براى قتل ابنزياد از دست داد و از نهانخانه شريك بن اعور بيرون نيامد تا حرمت اين حكم را زير پا ننهاده باشد و «نخواست كه به خاطر سلامتخود و پيروزى در ماموريتى كه به عهده داشتحكمى از احكام دين را نقض كند.»[6] وى با اين حركت ثبات بر طريق حق و پايبند بودن به سنت پيغمبر و احكام دين و مردود بودن ترور را به پيروان حسينعليهالسلام تعليم داد.
مسلم پس از مرگ «شريك» به خانه «هانى» رفت. هانى مردى سرشناس، محترم و معتقد به حقانيت راه و رسم حسينعليهالسلام بود وقتى ابنزياد از ورود مسلم به خانه «هانى» آگاهى يافت، «هانى» را احضار كرد و به او گفت تا مسلم را تسليم نكنى رها نخواهى شد. تسليم كردن مسلم براى شيخى سرشناس و محترم غيرممكن بود. وى هرگز نمىتوانست مهمان خود را به دشمن تسليم كند. «پس از گفتگوهاى بسيار... ابن زياد عصبانى شد و با عصا چهره هانى را زخمى كرد. خبر به قبيله مذحج رسيد آنان قصر را محاصره كردند. ابنزياد بسيار ترسيد به شريح قاضى گفتبرو «هانى» را ببين كه زنده است و به مردم بگو. شريح او را خونآلوده ديد و برگشت و گفت وى زنده است. با شهادت ناقض قاضى دين به دنيا فروخته فرصتى ديگر از دست هواداران مسلم و هانى رفت.» [7]هانى يك مؤمن واقعى بود و به هيچ قيمتى حاضر نبود تغيير جهت دهد، و ابن زياد پس از نجات از مهلكه براى دستگيرى مسلم نيرو فرستاد.
«مسلم در خانه «طوعه» بود وى در چنين شرايطى وظيفه داشت كه نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشير كشيده تاخت و آنان را از خانه «طوعه» بيرون ريخت و پس از دلاوريهاى زياد... [با تامين دادن محمد اشعث] دست از مقاومتبرداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابنزياد براى اين كه احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگيزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى كه در مدينه شراب خوردى؟ جناب مسلم با خونسردى گفت: پسر زياد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى كسى است كه از نوشيدن خون مسلمانان و كشتن بىگناهان و دستگيرى و شكنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باكى ندارد... وى پس از اين كه در برابر هر تهمتى و بىشرميى پاسخى مستدل مىشنود و شكست مىخورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مىكند...» [8]و دستور قتل وى را مىدهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصيت مىپردازد و عملا آن را به پيروان حسينعليهالسلام تعليم مىدهد.