اسوه های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی

سید حسن مدرسی

نسخه متنی -صفحه : 10/ 4
نمايش فراداده

سلم سفير امام حسين‏عليه‏السلام

مسلم مؤمنى است كه در قبال مولايش براى خود تعهداتى قايل است و ماموريت‏خود را يك تكليف شرعى تلقى مى‏كند و آن را با عشق مى‏پذيرد و روانه كوفه مى‏شود به محض ورود، شيعيان دسته‏دسته با وى بيعت كردند. مسلم، مسلمانى پرهيزكار و پاكدل بود كه به حقيقت‏براى اين نام برازندگى داشت; آن چنان معتقد بود كه رعايت مقررات دين و سيره پيغمبر را از هر چيز مهمتر مى‏شمرد و در ديندارى او همين بس كه چون پيغمبر ترور ناگهانى را نهى كرده بود، وى بهترين فرصت را براى قتل ابن‏زياد از دست داد و از نهانخانه شريك بن اعور بيرون نيامد تا حرمت اين حكم را زير پا ننهاده باشد و «نخواست كه به خاطر سلامت‏خود و پيروزى در ماموريتى كه به عهده داشت‏حكمى از احكام دين را نقض كند.»[6] وى با اين حركت ثبات بر طريق حق و پايبند بودن به سنت پيغمبر و احكام دين و مردود بودن ترور را به پيروان حسين‏عليه‏السلام تعليم داد.

مسلم پس از مرگ «شريك‏» به خانه «هانى‏» رفت. هانى مردى سرشناس، محترم و معتقد به حقانيت راه و رسم حسين‏عليه‏السلام بود وقتى ابن‏زياد از ورود مسلم به خانه «هانى‏» آگاهى يافت، «هانى‏» را احضار كرد و به او گفت تا مسلم را تسليم نكنى رها نخواهى شد. تسليم كردن مسلم براى شيخى سرشناس و محترم غيرممكن بود. وى هرگز نمى‏توانست مهمان خود را به دشمن تسليم كند. «پس از گفتگوهاى بسيار... ابن زياد عصبانى شد و با عصا چهره هانى را زخمى كرد. خبر به قبيله مذحج رسيد آنان قصر را محاصره كردند. ابن‏زياد بسيار ترسيد به شريح قاضى گفت‏برو «هانى‏» را ببين كه زنده است و به مردم بگو. شريح او را خون‏آلوده ديد و برگشت و گفت وى زنده است. با شهادت ناقض قاضى دين به دنيا فروخته فرصتى ديگر از دست هواداران مسلم و هانى رفت.» [7]هانى يك مؤمن واقعى بود و به هيچ قيمتى حاضر نبود تغيير جهت دهد، و ابن زياد پس از نجات از مهلكه براى دستگيرى مسلم نيرو فرستاد.

دلاوريها و كظم غيظ مسلم

«مسلم در خانه «طوعه‏» بود وى در چنين شرايطى وظيفه داشت كه نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشير كشيده تاخت و آنان را از خانه «طوعه‏» بيرون ريخت و پس از دلاوريهاى زياد... [با تامين دادن محمد اشعث] دست از مقاومت‏برداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابن‏زياد براى اين كه احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگيزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى كه در مدينه شراب خوردى؟ جناب مسلم با خونسردى گفت: پسر زياد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى كسى است كه از نوشيدن خون مسلمانان و كشتن بى‏گناهان و دستگيرى و شكنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باكى ندارد... وى پس از اين كه در برابر هر تهمتى و بى‏شرميى پاسخى مستدل مى‏شنود و شكست مى‏خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مى‏كند...» [8]و دستور قتل وى را مى‏دهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصيت مى‏پردازد و عملا آن را به پيروان حسين‏عليه‏السلام تعليم مى‏دهد.