استرجاع ((1)) در هنگام مصيبت .
قرآن .
((وقـطـعـا شـما را به چيزى از ترس و گرسنگى وكاهش اموال و نفوس و محصولات بيازماييم و شكيبايان را نويد ده .
خداييم و به سوى او باز مى گرديم )).
ـ امام باقر(ع ) : هيچ مؤمنى نيست كه دردنيا مصيبتى به او رسد و هنگامى كه خبر ناگهانى آن به او رسد استرجاع گويد , مگر آن كه خداوند گناهان گذشته او را بيامرزد به جز گناهان كبيره كه خداوند براى آنها آتش واجب كرده است .
ـ امام صادق (ع ) : به هركس در هنگام مصيبت , استرجاع الهام شود , بهشت بر او واجب گردد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : مصيبتى بر خانواده اى وارد مى شود و بيتابى مى كنند.
رهـگـذرى بـر آنـان مـى گـذرد و اسـتـرجـاع مـى گـويـد پس اجر اين رهگذر بيشتر از اجر آن مصيبت ديدگان است .
ـ چـهار چيز است كه هر كس آنها راداشته باشد در نور اعظم خداوند (غرق ) است : گواهى دادن بـه ايـن كه معبودى جز خدا نيست ومن فرستاده خدا هستم و كسى كه چون مصيبتى بدو رسد , گويد : ما از خداييم و به سوى او برمى گرديم , و كسى كه هرگاه كار خيرى انجام دهد , گويد : سپاس و ستايش خدا را كه پروردگارجهانيان است .
توبه مى كنم .
قرآن .
((همانان كه چون مصيبتى بديشان رسد , گويند : مااز خداييم و به سوى او باز مى گرديم )).
ـ امـام عـلـى (ع ) شـنـيـد كـه مردى جمله استرجاع را مى گويد , فرمود : اين كه مى گوييم : ما ازخداييم , اقرار ماست به مالكيت خدا و اين كه مى گوييم : به سوى اوباز مى گرديم , اقرار ماست به فانى شدن خودمان .
ـ به اشعث بن قيس در مرگ برادرش تعزيت گفت , اشعث استرجاع كرد.
آيا مى دانى تاويل آن چيست ؟
اشعث عرض كرد : خير , شما اوج و منتهاى دانشى .
فرمود : اين كه مى گويى : ما از خداييم , اقرار توست به مالكيت و پادشاهى خدا و اين كه مى گويى : ما به سوى او باز مى گرديم , اقرار توست به فانى شدنت .
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) به زنى كه نزد ايشان از مرگ فرزندانش شكوه كرد , فرمود : چند فرزند از تو مرده است ؟
عرض كرد : سه تا.
تو در برابر آتش , حصار محكمى بر گرد خود كشيده اى .
ـ هـركـه در داغ سـه فـرزنـد خود سوگوار شود و مرگ آنها را به حساب خداى عز و جل بگذارد , بهشت بر او واجب گردد.
ـ عـايشه : هنگامى كه ابراهيم درگذشت پيامبر(ص ) چندان گريست كه اشكهايش بر محاسنش جارى گشت .
خدا! شما از گريستن نهى مى كنيد و خود مى گرييد؟
فرمود : اين گريه نيست , بلكه رحم است , وهركه رحم نكند , به او رحم نمى شود.
ـ جـابـر بـن عبداللّه : پيامبر خدا(ص ) دست عبد الرحمان بن عوف را گرفت و نزد ابراهيم كه در حال جان دادن بود آمد.
خواست خدا كارى از من ساخته نيست و از چشمانش اشك سرازير شد.
كـرد : اى رسـول خدا! گريه مى كنيد؟
مگر شما خود از گريستن نهى نفرموديد؟
حضرت فرمود :مـن از شـيـون كـردن نـهـى كـردم , از دو صداى احمقانه و زشت : صدايى كه در هنگام خوشى بـلـنـدمـى شـود , يـعنى لهو و لعب و ساز و آواز شيطانى و صدايى كه هنگام مصيبت بر مى خيزد :خراشيدن چهره و دريدن گريبان و فرياد شيطانى .
نكند به او رحم نمى شود.
خـداسـت كـه بـايـد رفـت و بـازماندگان ما به رفتگانمان مى پيونديم , هر آينه بيش از اين براى تواندوهگين مى شديم و ما براى تو غمگينيم .
خداى عز و جل را ناخشنود سازد , بر زبان نمى آوريم .
ـ يـكـى از پـسران امام صادق (ع ) در جلوآن حضرت راه مى رفت , كه ناگهان چيزى در گلويش گرفت و مرد.
و گـفـت : (الـهـى ) اگر بگيرى هم تو هستى كه مى دهى و اگر بيمار گردانى هم تو هستى كه عافيت مى بخشى .
آنان را قسم داد كه شيون و فرياد نكنند.
خدايى كه فرزندان مارا مى كشد , اما جز بر عشق ما به او افزوده نمى شود و چون پيكرش را به خاك سپرد , فرمود : فرزندم ! خداوند آرامگاه تو را گشايش دهد و تو را با پيامبرت گرد آورد.
ـ مـحـمـد بن عبداللّه كوفى : چون مرگ اسماعيل فرزند امام صادق (ع ) فرا رسيد , حضرت سخت بـيـتـابـى كـرد اما همين كه چشمان او را بر هم نهاد , پيراهنى شسته يا نو طلبيد و آن راپوشيد و سپس بيرون آمد و به بيان اوامر و نواهى (الهى ) پرداخت .
عـرض كـرد : فـدايـت شـوم , وقـتـى آن بـيـتابى شما را ديديم گمان برديم كه تا مدتى از شما بى بهره خواهيم ماند.
مى كنيم اما همين كه نازل شد شكيبايى مى ورزيم .
ـ امام كاظم (ع ) : هرگاه مؤمن وفات كند , فرشتگان و جاهايى كه در آنها خدا را عبادت مى كرده و درهاى آسمان كه اعمالش به آنها بالا مى رفته است بر وى بگريند.
ـ ابو هريره : يكى از افراد خاندان رسول خدا(ص ) در گذشت .
از گريستن نهى كرد و شروع به متفرق كردن آنها نمود.
رهايشان كن , زيرا چشم اشك مى ريزد و دل داغدار است و داغشان تازه مى باشد.