يوسف بوشهري
آنچه پس از رحلت رسول اكرم صلياللهعليهوآله مدينه به وقوع پيوست اين پرسش را در ذهن تداعي ميكند كه آيا رسول خدا صلياللهعليهوآله به حوادث پس از حيات خود اطلاع نداشت؟
در آن صورت براي پيشگيري از آن رخدادهاي تأسف آور چه تدابيري انديشيده و مردم را تاچه حدّ آگاه ساخته بود؟
آنچه در اين گفتار ميخوانيم پاسخ همين پرسش و بيان رويدادهايي است كه با رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله به وقوع پيوست.
پيشگيريهاي رسول خدا صلياللهعليهوآله
مهمترين موضوع بيان مقام زمامداري علي عليهالسلام بود كه تا توانست بدان سفارش كرد و چه بسا همان سفارشها فرصت طلبان آن روز را به تلاش واداشت كه از اين كار جلوگيري كنند. گاهي گفته ميشود اي كاش پيامبر صلياللهعليهوآله بيش از اين، مردم را نسبت به حق اهلبيت عليهمالسلام و علي عليهالسلام آگاه ميساخت. ولي در همان حدّ نيز رسول خدا تحت فشار قرار داشت و معمولاً هرگاه فضيلتي از علي عليهالسلام بيان ميفرمود برخي خرده ميگرفتند كه آيا اين همه را از جانب خود ميگويي يا فرماني از جانب خداست؟!
اين خرده گيري حاكي از آن است كه از همان ايام، پذيرش زمامداري علي عليهالسلام و اعتراف به مقام معنوي و اجتماعي او براي برخي چندان هم آسان نبوده است.
مشكلترين چاره انديشيهاي پيامبر صلياللهعليهوآله براي جانشين قرار دادن امام علي عليهالسلام به روزگار پس از غدير باز ميگردد. از غدير (18 ذيحجه) تا روز رحلت آن حضرت (28 صفر) هفتاد روز بيش فاصله نبود. اين زمان كوتاه براي آنان كه در تدارك توطئهها به سر ميبردند زماني كافي بود تا عدهاي را هم عقيده خويش سازند. شايد بهترين كاري كه پيامبر ميتوانست انجام دهد آن بود كه از اين مردم كساني را كه حضور آنان در مدينه پس از وفاتش براي حكومت علي عليهالسلام مشكل ساز بود، از شهر دور سازد. اين كار توفيق علي عليهالسلام را براي عهدهداري خلافت افزونتر ميساخت و بهعلاوه با دور شدن مخالفان، به موجب بياطلاعي آنان از اوضاع مدينه، راه اندازي هر توطئه و نقشه ديگر را ناممكن مينمود. اما چه بايد كرد كه پس از فرمان پيامبر صلياللهعليهوآله بر گسيل لشكر به سوي شام، منافقان به نقشه حضرت پي بردند و بر سرپيچي از اين فرمان پايفشاري كردند.
در ماه محرم سال يازدهم، رسول گرامي اسلام صلياللهعليهوآله پيش از آنكه در بستر بيماري افتد مسلمانان را فرمان داد تا براي گسيل به مرزهاي روم از جانب شام آماده شوند.(1) اين در حالي بود كه عدهاي از نامسلمانان نواحي جزيرة العرب و مدعيان پيغمبري، در تدارك حمله به مدينه بودند و بهظاهر بيرون رفتن سپاهي بدان بزرگي، چندان موافق احتياط نبود. با اين همه رسول خدا صلياللهعليهوآله كمترين ترديدي در گسيل نيروهايش به سوي شام نداشت. حضرت اسامة بن زيد را كه كمتر از 20 سال داشت فرمانده اين لشكر كرد و برخي از صحابه چون ابوبكر، عمر بن خطّاب، ابوعبيدة بن جرّاح و سعدبن ابيوقاص را فرمان اكيد داد تا هرچه
معمولاً هرگاه فضيلتي از علي عليهالسلام بيان ميفرمود برخي خرده ميگرفتند كه آيا اين همه را از جانب خود ميگويي يا فرماني از جانب خداست؟!
زودتر به فرماندهي زيد جوان راهي شوند.(2)
پيامبر صلياللهعليهوآله با دست خود پرچم فرمانده جوان را بست و به او چنين دستور داد: مسافت را آنچنان به سرعت طي كن كه پيش از آنكه خبر حركت تو به آنجا رسد خود و سربازانت به آنجا رسيده باشيد.
رسول اكرم صلياللهعليهوآله صحابيان سالخوردهاي چون ابوبكر و... را به زير فرمان جواني كم سال به نبرد امپراتوري بزرگ روم راهي ميسازد تا پس از اين، كمي سن بهانه سرپيچي صحابه از فرمان فرد كاردان نشود.
راستي چرا پيامبر صلياللهعليهوآله ، علي عليهالسلام را همراه آنان نفرستاد؟ آيا سالخوردگان لشكر اسامه تجربه نظامي و شجاعت ويژه داشتند؟ در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزيده نشدند؟ اين سفر نزديك به دوماه به طول ميانجاميده است.(3) و رسول خدا صلياللهعليهوآله يقين داشت روزهاي آخر عمر را سپري ميكند. با اين حال به تأكيد از برخي صحابه خواسته بود تا گوش به فرمان اسامه هرچه زودتر مدينه را ترك كنند. اما حركت اين سپاه، به رغم تأكيد فراوان رسول خدا صلياللهعليهوآله نخست به سبب اعتراض برخي از صحابه نسبت به جواني اسامه، سپس به بهانه تهيه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسيدن خبر شدت يافتن بيماري پيامبر صلياللهعليهوآله و باز گشت ابوبكر و عمر و برخي ديگر از از اردوگاه «جُرف»* به مدينه، سرنگرفت.(4)
ابن ابيالحديد به نقل گفتار شيخ خود ابو يعقوب معتزلي در شرح خطبه 156 نهج البلاغه مينويسد: چون بيماري پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله شدّت يافت دستور داد سپاه اسامه به سوي شام حركت كند و فرمان داد ابوبكر و ديگر بزرگان مهاجرين و انصار در آن شركت جويند. با اين كيفيت اگر حادثهاي براي رسول خدا صلياللهعليهوآله پيش آيد دستيابي علي عليهالسلام به خلافت از اطمينان بيشتري برخوردار خواهد بود.(5)
چون اسامه حال پيامبر را وخيم و افراد تحت امرش را سركش ديد از رسول خدا صلياللهعليهوآله در خواست كرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامت يافتن پيامبراز بيماري، سپاه را حركت دهد. حضرت پيامبرموافقت نكرد و فرمود: همين حالا. اسامه دوباره عرض ميكند آيا در حالي كه قلبم از بيماري شما اندوهگين است حركت كنم؟ پيامبر صلياللهعليهوآله ميفرمايد: به پيروزي فكركن!
اما كسان حاضر در پيرامون بستر رسول خدا صلياللهعليهوآله به فرمانهاي آن حضرت چندان عنايتي نداشتند و گاه فرمانهاي وي را بنا بر منافع و اهداف خويش تفسير و تحريف ميكردند.(6)