منابع تاریخ اسلام در عصر پیامبر (ص)

سید محمد ثقفی

نسخه متنی -صفحه : 8/ 4
نمايش فراداده

6- ابن سعد كاتب واقدى: او صاحب كتاب طبقات الصحابه است كه جلد اول و دوم كتاب خود را به شرح حال پيامبر(ص) ، بعثت، هجرت، مغازى، وفات و مراثى مربوط به آن حضرت، اختصاص داده است.

ابن سعد (ف. 230 ه.) آثار استاد خود، واقدى، را اساس كار خود قرار داده و در عين حال، دايما در مورد مغازى و نام اصحاب بدر و در فصول مربوط به آن، به وفور، به روايات ابن‏اسحق توجه داشته و آنها را پس از تلفيق با منابع خود بيان كرده است.

طبقات ابن سعد در نه جلد با فهرست كامل و كاغذ اعلا به وسيله مستشرق آلمانى، مارسدن جونس و مقدمه عالمانه او در دانشگاه آكسفورد، به سال‏1966 ميلادى چاپ شده است.

به اين ترتيب، مى‏بينيم كه اهتمام به جمع و تدوين احاديث پيامبر(ص) باب وسيعى بود كه نوشتن تاريخ و سيره پيامبر(ص) از آنجا آغاز شده و سرانجام به تدوين كليات تاريخ اسلامى رسيده است. اين كار از سوى خلفاى وقت نيز تشويق مى‏شد; زيرا آنها مى‏خواستند كه از اوضاع مكه و تاريخ هجرت پيامبر(ص) آگاه باشند، چنان كه مى‏گويند: ابن‏اسحق تاليف و تدوين كتاب خود را به دستور منصور، خليفه عباسى و براى اهدا به پسرش، مهدى، انجام داده است. (9)

از اينرو، در بصره و كوفه، عده‏اى از محدثان، كه كار آنها تدوين احاديث و اخبار تفسيرى و تاريخى بود، جمع شده بودند. متاسفانه ما امروزه به نوشته‏هاى آنان دسترسى نداريم، بلكه تنها از طريق كتابهاى مورخان بعدى مانند طبرى و بلاذرى با آنها آشنا مى‏شويم.

مورخان معروف

سير تاريخ‏نويسى در صدر اسلام، ادامه يافت و مورخان مسلمان بعد براى تدوين حوادث و ضبط وقايع و فتنه‏ها در تاريخ، كتابهاى خود را تدوين كردند:

1- ابومخنف لوط بن يحيى(متوفاى‏157 ه.): در شمار اين مورخان از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) و رهبر مكتب مورخان عراقى است. ابومخنف در بيشتر حوادث و وقايع صدر اسلام، بخصوص حوادث دوران امام على(ع)، كتاب نوشته است. ابن‏النديم در الفهرست‏خود، بيش از 42 كتاب نقل كرده كه بيشتر درباره حوادث صدراسلام، اعم از فتنه قتل عثمان، جنگ رده، جمل، صفين، كربلا و ديگر حوادث تاريخى است.

ابومخنف يك صحابى و شيعه علوى است. او بيشترين روايات خود را از قبيله خود و ديگر قبايل ساكن كوفه نقل مى‏كند و از اهل‏بيت پيامبر(ص) دفاع مى‏نمايد. او بنى‏اميه و چهره واقعى آنها را نيز به خوبى نشان مى‏دهد ولى با وجود اين، حوادث تاريخى را غير متعصبانه نقل مى‏كند و شان علمى يك مورخ را، كه بايد حوادث تاريخى را بى‏بيطرفانه و بدون دخالت اغراض خود نقل كند، حفظ كرده است.

تاريخ طبرى لبريز از روايتهاى ابومخنف است. از طريق طبرى، ما با كتابها و روايتهاى ابومخنف به خوبى آشنا مى‏شويم.

2- سيف بن عمر تميمى(متوفاى 180 ه): مورخ كوفى ديگرى است كه از طرفداران مكتب تاريخى عراق به شمار مى‏آيد. او بيشترين معلومات تاريخى خود را از قبيله خود، تميم، دريافت كرده است. او كتابهايى درباره جنگ رده، فتوحات مسلمانان، فتنه عثمان و جنگ خلافت (على(ع) - معاويه) تاليف نموده است. اما مورخان محقق امروزى روايتهاى سيف بن عمر را جعلى دانسته و در تحقيق تاريخى، او را متهم كرده‏اند. اسناد علامه مرتضى عسكرى در تاليف محققانه‏اش عبدالله بن سباء و روايتهاى تاريخى سيف اظهار نظر عالمانه‏اى درباره كذب بودن روايتهاى اوست. سيف‏بن عمر تميمى يكى از راويان طبرى بوده و كتابهاى وى مورد استفاده ابن جرير طبرى نيز قرار گرفته است.

3- على بن محمد مدائنى(135 - 225 ه): از مورخان قرن سوم و از سرآمدان ناقلان اخبار تاريخى مى‏باشد كه تاريخش از حيث‏شمول، تنظيم و عنايت‏به اسناد، در راس اخبار مورخان قرار گرفته است. او اصالتا بصرى بود ولى در بغداد مى‏زيست. او از مورخان پيشين، مانند ابن‏اسحق، واقدى، ابومخنف و ديگران استفاده‏هاى فراوان برده است. آنچه مدائنى را از ديگر مورخان برتر ساخته نقل روايى او از راويان اسنادى است كه از منابع مدينه و بصره به طور خاص در تفصيل روايتهاى تاريخى محلى به حساب مى‏آيند. از اين نظر، محققان تاريخ كتابهاى تاريخى او را از مهمترين منابع علم تاريخ به شمار آورده و بر آن اعتماد وافر كرده‏اند. مدائنى بيش از بيست جلد كتاب تاليف كرده است. (10)

در اين دوره، بخش ديگرى از تاريخ‏نويسى، آن هم به شكل تخصصى، آغاز شد و براى خود، در قلمرو تاريخ اسلامى، ميدان وسيعى باز كرد. نسب‏نويسى و علم انساب، كه امروزه بخشى از علم تراجم و نسب‏شناسى به حساب مى‏آيد، در اين مرحله به ظهور رسيده است. محمد بن سائب كلبى و پسرش هشام بن محمد بن سائب، همچنين مصعب زبيرى سه تن از نسب‏شناسان نامى‏اند كه كتابهايشان تا به امروز مورد استفاده مورخان اسلامى قرار مى‏گيرد، بخصوص ابن هشام كه در انساب و ادبيات عرب جاهلى يد طولايى داشته است.

ابن اسحق سيره خود را به دو دوره و يك فترت تقسيم مى‏كند:

1- آغاز سيره او (الابتداء) شامل آغاز خلقت تا پيدايش نسل عرب و اولاد اسماعيل تا بعثت رسول اكرم(ص) است.

2- از بعثت (دوران رسالت پيامبر(ص تا تشكيل دولت مدينه;

3- مغازى و غزوات پيامبر(ص)، وفات ايشان، قضيه سقيفه بنى‏ساعده، اشعار و مرثيه‏هايى كه براى آن حضرت سروده‏اند.

البته ما به معضل مطالب ابن اسحق از طريق ابن هشام، كه آن را تنقيح كرده و احيانا قسمتهاى بسيارى از آن را، بخصوص در بخش اول حذف كرده، واقف هستيم و شايد بتوان گفت كه كتاب او و كتاب ابن هشام قديمى‏ترين متنى است كه درباره سيره پيامبر(ص) در دسترس ما قرار دارد.

مؤلفان اسلامى محمدبن اسحق را شخصيتى شيعى دانسته‏اند و اگر او گاهى از سوى مالك‏بن انس متهم شده به اين علت‏بوده كه ابن اسحق در نسب مالك همواره طعن مى‏كرده است. لذا، مالك او را به انواع تهمتها متهم ساخته است; وگرنه ابن حجر در التقريب خود و شهيد ثانى در حواشى خود بر خلاصة‏الرجال علامه، به تشيع وى تصريح كرده‏اند. (6)

«از اخبارى كه ابن اسحاق در مناقب و فضايل اهل‏بيت(ع) نقل كرده و در منابع گوناگون آمده است، مستفاد مى‏شود كه او همچنان كه در رجال كشى ذكر شده، دوستدار اهل‏بيت(ع) بوده است.» (7)

ابن هشام گرچه اصل سيره ابن اسحق را از طريق راوى او، زيادبن عبدالله البكائى، نقل كرده است ولى او به دليل معاصر بودن با بعضى خلفاى به شكل تخصصى، آغاز شد و براى خود، در قلمرو تاريخ اسلامى، ميدان وسيعى باز كرد. نسب‏نويسى و علم انساب، كه امروزه بخشى از علم تراجم و نسب‏شناسى به حساب مى‏آيد، در اين مرحله به ظهور رسيده است. محمد بن سائب كلبى و پسرش هشام بن محمد بن سائب، همچنين مصعب زبيرى سه تن از نسب‏شناسان نامى‏اند كه كتابهايشان تا به امروز مورد استفاده مورخان اسلامى قرار مى‏گيرد، بخصوص ابن هشام كه در انساب و ادبيات عرب جاهلى يد طولايى داشته است.