از پارسایان برایم بگو

سید جمال الدین دین پرور

نسخه متنی -صفحه : 15/ 5
نمايش فراداده

چشم پاك و گوش بر فرمان

غضوا ابصارهم عما حرم الله عليهم و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم.

ديدگانشان را از حرام مى پوشانند، و گوشهايشان را بر دانش سودبخش مى گشايند و به گوش جان مى نيوشند.

خودساختگان عاشق

نزلت انفسهم منهم فى البلاء كالتى نزلت فى الرخاء، و لو لا الاجل الذى كتب الله لهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهمه طرفه عين شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.

در هنگامه ى مصيبت و بلا، چونان زمان نعمت و رفاه، جانشان لبريز از ايمان و آرامش است و اگر نبود اجل مقرر الهى بر آنان، حتى يك لحظه هم جانشان در جسمشان تاب نمى آورد و به عالم قدسى پرواز مى كرد، از بس كه مشتاق ثواب الهى و ترسان از عذاب خداوندند.

رابطه متقابل معرفت و اخلاص

عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم، فهم و الجنه كمن قد رآها فهم فيها منعمون، و هم و النار كمن قد رآها فهم فيها معذبون، قلوبهم محزونه و شرورهم مامونه و اجسادهم نحيفه و حاجاتهم خفيفه و انفسهم عفيفه.

عظمت آفريدگار در عمق جانشان شكوفا شده، پس غير او در ديده شان صغير و حقير آيد، آنان بر قله بلند معرفت و حضور نشسته اند، گويا بهشت را مى بينند و از آن برخوردارند و نيز شاهد دوزخ و دوزخيان درحال عذابند، دلهاشان غمگنانه، زندگيشان مهربانانه، بدنهايشان تكيده و نيازشان خفيف و ساده و جانشان پارسا، از دام اسارت دنيا رستند

صبروا اياما قصيره اعقبتهم راحه طويله، تجاره يسرها لهم ربهم، ارادتهم الدنيا فلم يريدوها، و اسرتهم ففدوا انفسهم منها.

چند روزى بردبارى كنند و در بروى حرام بندند، ولى راحت و لذت طولانى را به دست آوردند. چه تجارت سودآورى خداوند بر ايشان فراهم آورده است. دنيا به سراغشان رود و با چهره زيباى خود، آنان را به گناه دعوت كند، ولى پارسايان فريب نخورده و به ناز و كرشمه ى آن عجوزه ى هزار داماد، توجه نكنند .

دنيا خواسته تا آنان را اسير كند ولى تقوى پيشگان خود را از دام و چنگال آن آزاد سازند.