از قرب الاسناد حميرى از امام صادق عليه السلام در شأن و منزلت جابر و اخلاص او نسبت به خاندان رسالت نقل است كه فرمود: وقتى آيه شريفه قل لا أسئَلَكُم عليه أجراً إلاّ المَوَدَّة في القربي [ شورى 42، آيه 23، بگو من از شما اجرت رسالت نمى خواهم مگر دوستى ذى القربى و اهل بيت پيامبر را. ] نازل شد، به خدا قسم كسى به اين آيه شريفه وفا نكرد مگر هفت نفر: سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، جابر بن عبداللَّه انصارى، غلام آزاد شده پيامبر و زيد بن ارقم. [ قاموس الرجال، ج 2، ص 517. ]
مرحوم علامه امينى نقل مى كند: وقتى حجاج بن يوسف ثقفى مكه را تصرف و كار ابن زبير را تمام كرد، عبدالرحمن بن نافع را حاكم مكه قرار داد و خود به مدينه رفت و مردم آن جا را مورد شكنجه و آزار قرار داد، از جمله اين كه با مُهر فلزى گداخته اى برخى از ياران حضرت على عليه السلام را داغ مى كرد تا درس عبرتى بر دوستان و شيعيان آن امام همام عليه السلام باشد، در راستاى اين وحشى گرى دستور داد جابر بن عبداللَّه را حاضر كرده و دست او را مُهر داغ زدند و نيز دستور داد سهل بن سعد را حاضر كردند به او گفت: چرا اميرالمؤمنين عثمان را يارى نكردى؟ گفت: يارى كردم، گفت: دروغ گفتى، بعد گردن او را با همان مهر گداخته داغ نمود! [ ر. ك: الغدير، ج 9، ص 129]