ارادت جابر به امام حسن و امام حسين - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 1

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ارادت جابر به امام حسن و امام حسين

امام على بن الحسين عليه السلام مى فرمايد: روزى جابر با ديدن ما، خود را روى دست و پاى حضرت حسن و حسين انداخت و بر آنها بوسه زد، مردى از قريش كه از بستگان مروان بود بر او خرده گرفت و اعتراض كرد كه: چرا با اين سن و سال و موقعيتى كه در پى هم نشينى و مصاحبت با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دارى، به دست و پاى اين دو مى افتى؟

جابر گفت:

اى مرد، از من دور شو، اگر تو فضل و مقام اين دو بزرگوار را به آن گونه كه من مى دانم، مى دانستى، هيچ گاه ايراد نمى گرفتى بلكه خاك زير پاى ايشان را هم مى بوسيدى.

سپس جابر متوجه انس بن مالك شد و گفت: اى ابو حمزه، رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره اين بزرگواران مطلبى به من فرمود كه گمان نمى كنم درباره بشرى جز آنان صحت يابد.

انس پرسيد: اى ابو عبداللَّه، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره آنان چه فرمود؟ حضرت على بن الحسين عليه السلام مى گويد: در اين موقع پدر و عمويم "حضرت حسين و حضرت حسن" رفتند و من ماندم و گوش دادم كه جابر به انس گفت: در يكى از روزها كه در مسجد پيامبر و خدمت آن حضرت بودم پس از آن كه مردم متفرق شدند حضرت به من امر كرد كه حسن و حسين را نزد او بياورم، من فوراً رفتم و آن دو را آوردم و در بين راه گاه حسن و گاهى حسين را در آغوش مى كشيدم، پيامبر عليه السلام كه علاقه و اكرام مرا نسبت به دو فرزند خود مشاهده كرد، در حالى كه سرور و نشاط را در چهره حضرت مى ديدم، به من فرمود: اى جابر، آيا اين دو فرزندم را دوست مى دارى؟

گفتم: بله يا رسول اللَّه، پدر و مادرم فدايت باد، چه چيز مانع آن مى تواند باشد با قرب و منزلتى كه اين دو با شما دارند. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

أفلا اُخبرك عن فضلهما؟ قلت: بلى بأبي أنت و أمّي، قال: إنّ اللَّه تعالى لما أراد أن يَخلقني، خلقنى نطفة بيضاء طيّبة، فأودعهما صُلب أبي آدم عليه السلام، فلم يزل ينقلها مِن صُلب طاهر إلى رحمٍ طاهر إلى نوح و إبراهيم عليهماالسلام ثم كذلك إلى عبدالمطلب، فلم يصبنى من دنس الجاهلية شى ء، ثم...؛

آيا از فضل و مقام ايشان تو را خبر ندهم؟ گفتم پدر و مادرم به قربانت، آرى. فرمود: خداوند چون خواست مرا بيافريند به صورت نطفه اى سفيد و پاكيزه در پشت آدم مرا قرار داد؛ اين نطفه را از پشت پاك و در رحمى پاك منتقل كرد تا به نوح و ابراهيم عليهماالسلام رسيد و از او به عبدالمطلب منتقل شد، در آن دوران طولانى، خداوند من و اجدادم را از آلودگى جاهليت حفظ نمود، اين نطفه را در پشت عبدالمطب به دو نيم تقسيم كرد نيمى را در پشت عبداللَّه پدرم نهاد و مرا خلق كرد و نيمى را در پشت عمويم ابوطالب قرار داد و از آن على را آفريد، پيامبرى را به من ختم كرد و وصايت را به على خاتمه داد. [ يعنى جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله را در على و اولادش ختم كرده است. ] يك بار ديگر اين دو نطفه از من و على جمع شدند و از آن حسن و حسين را آفريد و به وسيله ايشان ذريه و نسل مرا در آنان قرار داد. [ امالى شيخ طوسى، ص 499، مجلس 18، ح 2/1095؛ بحارالانوار، ج 22، ص 111. ]

جابر با بيان اين حديث، ارادت و اخلاص خود را به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام نمود.

/ 390