امام در توصيه زياد به تقوا
هنگامى كه امام عليه السلام قصد حركت به جانب قرارگاه نخيله نمود و فرمان كوچ داد، زياد بن نضر و شريح بن هانى را كه بر قبايل مذحج و اشعرى فرمانده قرار داده بود، فراخواند و خطاب به زياد فرمود:يا زياد، اتّق اللَّه في كلِّ مُمسى و مُصبَح، و خَف على نفسك الدنيا الغرُور...؛
اى زياد، تقواى الهى را در هر صبح و شام رعايت كن و نفست را از گرفتار آمدن، در دام دنياى فريبنده پاس دار، و در هيچ حالى از كيد بلاهاى دنيا ايمن مباش و بدان اگر نفس خود را از زنگار بسيارى از چيزهاى دوست و دشمن نشويى، هواى نفس بر تو چيره شده و تو را به سوى مضرّات بسيارى مى كشاند، پس نفس خود را از ابتلا به ضررها منع نما، و آن را از خيانت و ظلم و تجاوز برحذر دار، من فرماندهى اين جمع از سپاه را به تو داده ام، مبادا در حق زيردستانت ستم كنى، و بدان كه برترين بنده خدا نزد پروردگارت، پرهيزكارترين آنهاست، و همواره از دانايان سپاهت ياد گير و به آنهايى كه چيزى را نمى دانند، بياموز و در برابر افراد سفيه و سبك مغز حلم و بردبارى پيشه كن و بدان كه حلم و حوصله خير زيادى در پى خواهد داشت و از آزار و جهالت خوددارى نما.
زياد در برابر نصايح مشفقانه امام عليه السلام عرض كرد: اى امير مؤمنان، مرا توصيه اى كامل فرمودى، من حافظ و عامل به سفارش هاى شما و متخلق به اخلاق شما خواهم بود. رشد و كمال بستگى به اجراى فرمان هاى شما دارد و تخلف از عهد و پيمان شما، تباهى و گمراهى را در پى دارد.
آن گاه اميرالمؤمنين عليه السلام، سپاه را به دو بخش تقسيم كرد. هشت هزار نيرو با زياد و چهار هزار را با شريح قرار داد و به هر دو فرمان داد كه از يك راه كنار هم حركت كنند و با يكديگر اختلاف نورزند و در موقع لزوم فرماندهى كل با زياد باشد. اين دوازده هزار نيرو، به عنوان پيش قراولان سپاهيان امام عليه السلام به سوى صفين حركت كردند. [ وقعة صفين، ص 121؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 191 و به اختصار در كامل ابن اثير، ج 2، ص 362؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 565. ]
رويارويى نيروهاى زياد با سپاه معاويه
نيروهاى تحت فرماندهى زياد و شريح كه مقدمه سپاه امام على عليه السلام بودند، هم چنان پيش رفتند تا به نزديكى سپاه معاويه رسيدند. ابو الاعور سلمى نيز كه فرمانده مقدمه سپاه شام بود با بخشى از سپاه شام در برابر آنان قرار گرفت. ابتدا زياد و شريح از ابو الاعور دعوت كردند كه به اطاعت امير مؤمنان عليه السلام گردن نهد؛ اما او نپذيرفت و خواستار جنگ و نبرد بود.فرماندهان مقدمه سپاه امام بلافاصله براى حضرت پيام فرستادند كه ما در مرز روم با لشكرى از شام به فرماندهى ابو الاعور سلمى رو به رو شديم و آنان حاضر به اطاعت از شما نيستند، اينك فرمان خود را براى ما بفرما.
حضرت پس از آگاهى از اين رويارويى به مالك اشتر دستور داد كه فورى خود را به آنها برساند و او را فرمانده تمام نيروها قرار داد. هم چنين حضرت عليه السلام توصيه هايى به مالك كرد و نامه اى هم براى زياد و شريح نوشت و توسط حارث بن جمهان جعفى بر آن دو فرستاد و آنان را به اطاعت از مالك و رعايت حفظ آرامش در نيروها و آغازگر نبودن در جنگ، سفارش نمود.
مالك خود را به زياد و شريح رساند و همان گونه كه امام عليه السلام سفارش كرده بود از شروع جنگ خوددارى كردند تا وقتى كه ابو الاعور سلمى جنگ را شروع نكرد، آنان آغاز به مقابله و جنگ ننمودند. [ ر. ك: وقعة صفين، ص 153 - 155؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 566؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 362؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 212. ]