بريده و اعتراض به خلافت ابوبكر - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 1

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بريده و اعتراض به خلافت ابوبكر

هنگامى كه اميرالمؤمنين على عليه السلام مشغول غسل و كفن پيكر مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. جمعى در سقيفه بنى ساعده اجتماع كردند و با ابوبكر بيعت كردند، بريدة بن حصيب در آن روز در مدينه نبود "چون از پرچم داران سپاه اسامه در بيرون شهر بود" [ شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 160. ] به محض ورود به شهر با خبر شد كه مردم با ابوبكر بيعت كرده و او را به جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله برگزيده اند. فوراً به منزل عمران بن حصين رفت و به او گفت: اى عمران، ديدى مردم آن چه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام در باغ و بستانِ بنى فلان از انصار شنيده بودند، چه زود فراموش كردند! آيا يادت هست كه در آن باغ هر كس وارد مى شد و به رسول خدا صلى الله عليه و آله سلام مى كرد، حضرت پس از جواب سلام، به او مى فرمود: سلّم على اميرالمؤمنين، على بن أبي طالب؛ بر على بن ابى طالب كه امير مؤمنان است، سلام كن. همه سلام كردند و كسى جز عمر بن خطاب اعتراض نكرد كه: آيا اين سلام بر على عليه السلام به عنوان اميرالمؤمنين به دستور خداست يا به دستور رسول خدا؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بل من اللَّه و من رسوله؛ اين دستور هم از جانب خداست و هم از جانب رسول خداست. اى عمران، آيا اين داستان را به ياد دارى؟

عمران گفت: آرى چنين روزى را به ياد دارم.

بريده گفت: پس اكنون برخيز با هم نزد ابوبكر برويم و سؤال كنيم: آيا پس از اين داستان، خبر و دستور جديدى از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است كه ما از آن بى خبريم؟ چرا كه اگر او خبرى را نشنيده باشد، به پيامبر دروغ نمى بندد و به ما نيز دروغ نمى گويد.

بريده و عمران با هم نزد ابوبكر رفتند و موضوع سلام بر اميرالمؤمنين على عليه السلام در باغ يكى از انصار را يادآور شدند و گفتند: در آن روز خودت به على عليه السلام به عنوان اميرالمؤمنين سلام كردى، ديگر سزاوار نيست كس ديگرى بر او امارت و حكومت كند! آيا بعد از آن، دستور جديدى از پيامبر شنيده اى كه ما از آن بى خبريم؟

ابوبكر تصديق كرد كه آن روز را به ياد مى آورم.

بريده گفت: بنابراين چگونه كسى سزاوار حكومت بر اميرالمؤمنين است با اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را امير بر مؤمنان قرار داده است؟

ابوبكر گفت: راست مى گوييد، اما مسلمانان مرا انتخاب و با من بيعت كرده اند و من هم از رأى آنها پيروى مى كنم.

بُريده گفت: و اللَّه ما ذلك لك و لا للمسلمين خلاف رسول اللَّه صلى الله عليه و آله؛ نه، سوگند به خدا براى شما و ديگر مسلمانان سزاوار نيست كه با پيامبر مخالفت كنيد، بايد امامت و ولايت را به على بن ابى طالب عليه السلام واگذار كنيد. چون سخن به اين جا رسيد، ابوبكر گفت: بايد با عمر در اين باره مذاكره كنيم. وقتى عمر آمد، گفت |درست است، اما|: لا يجتمع النبوة و الملك فى اهل بيت واحد؛ هيچ گاه نبوت و سلطنت در يك خانواده جمع نمى شود!

بريده كه مردى دانا و پرجرأت در گفتار بود، گفت: اى عمر، چرا بر خلاف منطق قرآن سخن مى گويى؟ مگر نمى دانى خداوند اين ادعاى تو را اشتباه و خطا خوانده و مى فرمايد: أَم يَحسُدونَ الناسُ على ما آتاهُمُ اللَّه مِن فَضْلِه فَقَد آتَيْنَا آلَ إبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُم مُّلْكاً عَظِيماً. [ نساء 4، آيه 54 آيا مردم حسد مى ورزند كه خداوند از فضل خويش به آنان "پيامبران" عطا فرمايد؟! همانا ما به خاندان ابراهيم كتاب و دانش و نيز حكومت بزرگى عطا كرديم. ]

/ 390