بيعت اشعث با اميرالمؤمنين
چون نامه امام عليه السلام به دست اشعث رسيد بلافاصله موضوع را به اطلاع مردم رساند و اعلام كرد كه مردم با على عليه السلام بيعت كردند ما هم از او اطاعت مى كنيم، همان گونه كه از خلفاى پيشين اطاعت كرديم، اما شب هنگام كه به خانه رفت، نزديكان و اقوامش را فراخواند و با آنان به مشورت پرداخت كه على بن ابى طالب مى خواهد اموال آذربايجان را از من بستاند، بهتر است كه به معاويه ملحق شوم در نتيجه اموال از آن خودم خواهد ماند.ولى خويشان و نزديكانش او را در مقام مشورت ملامت كردند و گفتند: مرگ براى تو زيبنده تر از رفتن نزد معاويه است. آيا شهر و عشيره ات را رها مى كنى و تابع شاميان مى شوى؟
اشعث از شنيدن اين سخنان شرمنده شد و از رفتن نزد معاويه منصرف گرديد. [ بحارالانوار، ج 33، ص 512. ] ولى طولى نكشيد كه سخن اشعث به تمايل براى رفتن نزد معاويه و انتقاد بستگانش در كوفه به سمع اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، حضرت فوراً نامه اى به او نوشت و او را توبيخ كرد و دستور داد كه به كوفه بيايد و نامه را توسط حجر بن عدى كه از قبيله او "كندى" بود، فرستاد.
حجر نزد اشعث رفت و او را توبيخ كرد كه چرا مى خواهى شهر و ديار و بستگان و اميرالمؤمنين عليه السلام را رها كنى و به اهل شام ملحق شوى، لذا حجر همراه اشعث بود تا او را به كوفه آورد. مبالغى كه اشعث همراهش بوده تا چهار صد هزار درهم ذكر شده كه تحويل اميرالمؤمنين عليه السلام داد. [ منهاج البراعة شرح نهج البلاغه خوئى، ج 17، ص 183. ]