كرامت و احترام ابو الاسود تا پايان عمر
ابو الاسود از شخصيت هاى ممتازى بود كه از نظر عقل، درايت، اراده، سخنورى قوى و همواره مورد احترام مردم و شخصيت هاى جامعه بود و حتى در سنين پيرى و سال خوردگى از اين امتياز برخوردار بود.ابو العباس مبرد نقل مى كند كه: زياد بن ابيه به ابو الاسود گفت: اگر ناتوان و ضعيف نشده بودى "چون در سن پيرى بود" تو را بر بعضى از كارها مى گماشتم.
ابو الاسود گفت: كارى كه براى من در نظر دارى، ناتوانى و افتادگى مرا مى خواهد.
زياد گفت: همانا كار و تلاش نيرو مى خواهد و تو را براى كار، ناتوان مى بينم.
ابو الاسود شعرى سرود و گفت:
زعم الأمير أبو المغيره أنّنى
صَدَق الأمير لقد كَبِرتُ و إنّما
يابا المغيرة رُبِّ أمرٍ مُبهمٍ
فَرَّجتُه بالحزم مِنىّ و الدِّها
شيخٌ كبيرٌ قد دنوتُ من البِلى
نالَ المكارمَ مَن يَدبُّ على العصا
فَرَّجتُه بالحزم مِنىّ و الدِّها
فَرَّجتُه بالحزم مِنىّ و الدِّها
- درست گفت امير كه من پير شدم و اما به مكارم مى رسد كسى كه تكيه بر عصا زند.
- اى ابو مغيره، چه بسا امر مبهمى كه من با حزم و عقل و دانايى برطرف مى كنم. [ ديوان ابوالاسود به شرح العسكرى، چاپ بيروت، 1402 ق ؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 414. ]
ابو الجنوب "حبشى بن جناده سلولى"
او كوفى و از اصحاب جليل القدر پيامبر صلى الله عليه و آله است كه به كنيه اش ابو الجنوب نيز مشهور بود. او در تمام جنگ هاى زمان خلافت حضرت على عليه السلام حضور يافت. [ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 150. ]مردى به عيادت حبشى آمد و گفت: من بر تو خوفى ندارم، جز از همراهى و همدلى تو با على بن ابى طالب مى ترسم. وى در جواب گفت: هيچ عملى از اعمالم به اندازه همين همراهى برايم اميدوار كننده نيست. [ اعيان الشيعه، ج 4، ص 387. ]
اين سخن از اوست:
علىٌ منّى و أنا منه، لا يبلغ عنّى الّا أنا أو على؛
على از من است و من از على، هيچ كس از جانب من مأمور تبليغ نخواهد شد، مگر خودم يا على. [ اعيان الشيعه، ج 4، ص 387. ]