شجاعت و دلاورى سليمان در صفين
حضرت على عليه السلام در جنگ صفين، عمار ياسر را بر سواران، و عبداللَّه بن بديل را بر پياده نظام گماشت، لواى خود را به هاشم بن عتبه سپرد و سليمان بن صرد خزاعى را به فرماندهى پياده نظام ميمنه سپاه منصوب كرد. [ وقعة صفين، ص 205؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 27. ]نصربن مزاحم از كردوس نقل مى كند كه: عُقبة ابن مسعود "عقبة بن ابو مسعود" - كارگزار اميرالمومنين عليه السلام در كوفه - براى سليمان بن صرد خزاعى كه همراه اميرالمؤمنين عليه السلام بود، نامه اى نوشت و در آن تأكيد كرد كه حضرت امير عليه السلام را تنها نگذارد و در آن نوشت:
اما بعد، اى سليمان، اگر آن گروه بر شما چيره شوند، شما را سنگسار خواهند كرد و يا شما را به آيين و كيش قبلى خود برمى گردانند، در اين صورت هرگز رستگار نخواهيد شد، بنابراين بر تو لازم است كه در ركاب على عليه السلام به پيكار بى امان خود ادامه دهى و صبر و استقامت پيشه كنى. و سلام بر تو باد. [ وقعة صفين، ص 313؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 5، ص 247. ]
در جنگ صفين حوشب ذاظُليم [ حوشب از كسانى است كه در تصرف فرات و بستن آن به روى سپاه امير مؤمنان عليه السلام حضور داشته و با اشعث بن قيس كه از جانب امير مؤمنان عليه السلام براى فتح فرات حمله كرد، جنگيده است. "شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 320". ] از بزرگان اهل يمن كه در صفين بود و به همراه نيروهاى تحت امرش از سپاه شام پيش آمد، و اشعارى سرود و اعلان مبارزه و نبرد نمود.
سليمان بن صرد چون اشعار او را شنيد به وى حمله ور شد و اشعار زير را سرود:
يا لك يوماً كاسِفاً عصبصَبا
يا أيّها الحىُّ الذي تذبذبا
لأنّ فينا بطلاً مُجرَّباً
أمسى علىٌ عندنا مُحبَّبا
نَفديه بالاُمِّ و لا نُبقى أباً
يا لك يوماً لايُوارى كوكبا
لسنا نَخاف ذا ظُليمٍ حَوشبا
ابنَ بُديلٍ كالهزبر مُغضبا
نَفديه بالاُمِّ و لا نُبقى أباً
نَفديه بالاُمِّ و لا نُبقى أباً
- اى جماعت ترسو ما چنين نيستيم كه از حوشب ذاظليم بهراسيم.
- زيرا در ميان ما شير مردى با تجربه و كار كشته چون ابن بديل وجود دارد كه چون هزبر به خروش مى آيد.
- على در ميان ما چنان محبوب است كه مادر و پدر خود را نثارش خواهيم كرد.
سليمان اندكى پس از سرودن اين ابيات به حوشب حمله كرد و او را از پاى درآورد و به قتل رساند. [ وقعة صفين، ص 400. ]
دعاى امام به سليمان در پايان صفين
نصربن مزاحم از عون بن ابى صحيفه روايت مى كند كه: بعد از تنظيم معاهده صلح، سليمان بن صرد با صورتى خونين و زخمى خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، هنگامى كه نگاه آن حضرت به وى افتاد، خطاب به او فرمود: فَمِنهم مَن قَضى نَحبه ومنهم مَن ينتظر و ما بدَّلوُا تبديلا؛ برخى از آنان جان خود را فدا كردند و برخى ديگر منتظر تقدير خداوندند و در مورد دينشان هرگز دچار تغيير نشدند و امام عليه السلام در ادامه آيه خطاب به او فرمود: و تو از آنانى كه منتظرند و دچار تبديل نشدند.سليمان عرض كرد: اى اميرمؤمنان، به خدا سوگند، اگر انصار و اعوانى داشتم هرگز چنين معاهده اى نوشته نمى شد، آگاه باشيد، به خدا قسم اگر در ميان مردم گام برداشتم، تنها به اين دليل كه مردم به وضعيت قبلى برگردند و به جنگ ادامه دهند، اما جز اندكى، در افراد خيرى نديدم. [ وقعة صفين، ص 519. ]