زياد در تعقيب خريت و همراهانش
زياد پس از اجازه اميرالمؤمنين عليه السلام به منزل آمد و اصحاب خود را جمع كرد و آنان را از موضوع آگاه ساخت، و به همراه يك صد و سى تن از مردان جنگاور طايفه اش از شهر خارج شد و پس از اندك زمانى به دير ابوموسى رسيد و منتظر رسيدن فرمان امام عليه السلام ماند.
پس از مدتى امام نامه اى به زياد نوشت و دستور داد كه به سرعت به تعقيب خرّيت و يارانش بپردازد و از آنان بخواهد كه نزد اميرالمؤمنين عليه السلام باز گردند و اگر قبول نكرده و زير بار نرفتند، با آنان پيكار نمايد.
حامل نامه عبداللَّه بن وائل بود كه پس از كسب اجازه از امام بى درنگ به راه افتاد و نامه امام را به زياد رساند و خود نيز همراه او به سوى نِفَّر به راه افتاد، اما هنگامى كه به نِفَّر رسيدند، مطلع شدند كه خرّيت و يارانش از اين نقطه گذشته اند و به سوى منطقه جَرجَرايا [ جرجرايا محلى است بين واسط و بغداد. ] حركت كرده اند، زياد و يارانش رد آنان را دنبال كردند تا به محلى به نام مذار رسيدند، معلوم شد كه خرّيت و همراهشان زودتر به اين نقطه رسيده و يك شبانه روز در آن مانده و به اندازه كافى استراحت نموده اند، و همين كه زياد و نيروهاى تحت امرش را مشاهده نمودند، در مقام فرار و ترك محل برآمدند. [ جرجرايا محلى است بين واسط و بغداد. ]
ياران خرّيت با مشاهده زياد و همراهانش درصدد فرار بودند كه در اين لحظه خرّيت پيش آمد و گفت: بگوييد ببينيم چه مى خواهيد بكنيد؟
زياد كه مرد هوشمند و با تجربه اى بود گفت: مى بينيد كه ما فعلاً خسته راه و كوفته سفريم و آنچه كه ما براى آن آمده ايم، صلاح نيست كه درباره اش آشكارا صحبت كنيم؛ بنابراين صبر كنيد تا ما هم قدرى استراحت كنيم و بعد از آن، هر دو به اتفاق هم به كنارى رفته و با هم صحبت مى كنيم، اگر تو صحبت هاى مرا به صلاح خود دانستى، آن را مى پذيرى، و اگر ما سخنان تو را خيرخواهانه يافتيم، آن را قبول مى كنيم.
زياد با اين برخورد عاقلانه و گفت و گوى حكيمانه، آنان را مجاب كرد تا در آن محل بمانند تا چاره اى بينديشد؛ لذا خرّيت هم قبول كرد.
زياد پس از رفع خستگى ميان ياران خود ايستاد و گفت: تعداد ما تقريباً با تعداد نيروهاى خرّيت برابر است و تصور مى كنم كه كار ما به جنگ انجامد؛ بنابراين صبور و مقاوم باشيد و از خود ضعفى نشان ندهيد.
زياد سپس با پنج نفر از يارانش به خرّيت بن راشد و يارانش نزديك شد و گفت: اى خرّيت، چه چيزى سبب شد كه تو بر اميرالمؤمنين عليه السلام و نيز بر ما خشم گيرى و راه خود را از راه ما جدا سازى و ما را تنها بگذارى؟
خرّيت گفت: من دوست شما را امام نمى دانم و راه و رسم شما را نمى پسندم. و خواستار بازگشت مسئله تعيين امام به شورا هستم.