اسماء و اطلاع رسانى از توطئه
پس از رحلت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، اسماء همسر ابوبكر توطئه خطرناك سقيفه و تلاش آنان براى آتش زدن خانه حضرت فاطمه مطلع شد، لذا فوراً از كنيز خود خواست به خانه فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله برود و پس از اداى سلام اين آيه را بخواند: إنّ المَلاءَ يأتَمِروُن بِك لِيقتلوك، فاخرُج إنّي لك مِن النَّاصِحين [ قصص 28، آيه 20. ] همانا جمعيتى مى خواهند تو را بكشند، از شهر خارج شو و من از خيرخواهان توام.كنيز آمد در خانه را كوبيد و بعد از سلام، آيه را تلاوت كرد. موقعى كه خواست برگردد، دوباره آيه را قرائت كرد. حضرت على عليه السلام چون از توطئه آگاه شد، شمشيرش را برداشت و براى نماز صبح به مسجد آمد و با ابوبكر نماز را به جماعت خواند، خالد هم كنار امام عليه السلام ايستاد و تصميم داشت موقعى كه ابوبكر سلام نماز را مى دهد، كار امام را تمام كند؛ اما ابوبكر قبل از آن كه سلام بدهد از اين پيشنهاد پشيمان شد و با خود گفت: ممكن است خالد نتواند كار را تمام كند و سبب فتنه گردد، از اين رو موقع تشهد گفت: لا تفعلنّ خالد ما أمرت به؛ اى خالد آن چه به تو دستور دادم هرگز انجام نده، و بعد سلام نماز را داد.
به نقل ديگر، ابوبكر قبل از سلام نماز گفت: يا خالد، لا تفعل ما أمرتك، فان فعلت قتلتك؛ اى خالد، آن چه را دستور دادم، انجام نده، اگر انجام دهى تو را خواهم كشت. اين را گفت و سلام نماز را داد.
وقتى نماز تمام شد، حضرت گريبان خالد را گرفت و شمشير او را از دستش كشيد و به سرعت او را به زمين انداخت و روى سينه اش نشست و خواست او را بكشد، تمام اهل مسجد جمع شدند تا خالد را از دست حضرت عليه السلام نجات دهند، نتوانستند. عباس گفت: او را به صاحب اين قبر يعنى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قسم بدهيد كه دست بردارد. آنان حضرت را به مرقد مطهر رسول خدا قسم دادند؛ حضرت، خالد را رها كرد و برخاست و به منزل رفت. [ بحارالانوار، ج 28، ص 309 و 306. ]
وصاياى فاطمه زهرا با اسماء
با اين كه اسماء در هنگام رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و شهادت فاطمه زهرا عليها السلام، همسر ابوبكر بود، اما به خانه على عليه السلام رفت و آمد داشت و محرم اسرار اين خاندان پاك بود. لذا در تشييع پيكر مطهر فاطمه عليها السلام - كه محرمانه و شبانه انجام شده است - حضور داشت و حتى در حالت احتضار آن بانوى مكرمه نيز حاضر و شاهد رحلت حضرت فاطمه عليها السلام بود.لذا حضرت فاطمه عليها السلام روزهاى آخر عمر پر بركتش وصايايى به اسماء دارد، از جمله به او فرمود: إنيّ قد استقبحت ما يَصنع بِالنساء إنّه يطرح على المرأه الثوب، فيصفها لمن رأى؛ همانا من زشت مى دانم اين گونه كه زن ها تشييع جنازه مى شوند، كه پارچه اى روى او مى اندازند و اندام او بر هر كسى كه نگاهش كند، پيداست. [ احتمال دارد معنى فيصفها لمن رأى اين باشد كه: فاطمه توصيف كرد آن چه را ديده بود؟. ]
اسماء مى گويد: عرض كردم كه در سرزمين حبشه عماره اى "تابوتى" مى ساختند و جنازه را در او مى گذاشتند و جامه اى بر او مى پوشاندند، كه جسد مرده پيدا نبود. حضرت فورا فرستاد چند قطعه چوب تازه از نخل خرما آوردند و تابوتى به همان نوع كه اسماء ديده بود، ترتيب دادند. آن وقت فرمود: ما أحسن هذا و أجمله، لا تعرف به المرأة من الرجل؛ چه خوب و زيباست اين تابوت؛ زيرا ديگر مرد از زن معلوم نمى شود.
چون حضرت فاطمه عليها السلام از دنيا رفت، عايشه آمد كه داخل خانه فاطمه عليها السلام شود، اسماء مانع او شد. عايشه نزد پدرش ابوبكر رفت و از رفتار اسماء و تابوت فاطمه عليها السلام كه مثل حجله ساخته، گلايه كرد.
ابوبكر به سرعت بر در خانه فاطمه عليها السلام [ خانه فاطمه عليها السلام در ابتدا كنار مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و بعد كه مسجد النبى توسعه يافته، خانه داخل مسجد، مقابل صفه قرار گرفت و در حال حاضر هم چنين است. ] آمد و گفت: اى اسماء، چرا مانعِ ورود زن هاى پيامبرى؟ چرا تابوت فاطمه مثل هودج عروس است؟
اسماء گفت: حضرت فاطمه عليها السلام به من فرموده، نگذارم كسى داخل خانه او شود و اين تابوت در زمان حيات حضرت فاطمه ساخته شده است و خود او فرمود كه اين گونه تابوت بسازم.
ابوبكر گفت: مانعى ندارد، همان گونه كه فاطمه عليها السلام فرموده است عمل نما. اين را گفت و برگشت.
اما پيكر پاك آن حضرت را اميرالمؤمنين عليه السلام و اسماء شبانه و محرمانه غسل دادند، مخفيانه به خاك سپردند. [ كشف الغمه، مترجم ج 2، ص 67؛ بحارالانوار، ج 43، ص 189، و ج 81، ص 251؛ و ر. ك: طبقات الكبرى، ج 8، ص 28. ]