زحر در صفين
نصر بن مزاحم از ايمن بن خريم بن فاتك [ ايمن بن خريم از اهالى شام و مردى عابد و زاهد بود و از همكارى با معاويه كناره گرفت و علاقه مند بود كه عراقيان امير و حاكم بر شام باشند و معاويه حتى براى جذب او خواست او رابه امارت فلسطين بگمارد، تا وى را براى جنگ با على عليه السلام همراهى نمايد، اما او نپذيرفت. و اشعارى در مذمت معاويه و تجليل از اميرالمؤمنين على عليه السلام سرود و براى معاويه فرستاد "وقعة صفين، ص 503". در ضمن نام پدر او در كتاب وقعة صفين، خريم و در شرح ابن ابى الحديد حزيم و در بعضى نسخ نيز خزيم ضبط شده است. ] شعرى را نقل كرده كه دلالت دارد زحر بن قيس از معدود سواركاران بى باك و دلاور جنگ صفين بوده است كه ترجمه چند بيت آن چنين است:- آگاه باشيد كه خدا لباس هلاكت را به قامت آنان "شاميان" مى پوشاند، همان خدايى كه در شب قدر، قرآن را نازل كرد.
- اى شاميان، اگر سپاه عراق به شما بتازد، به خدا قسم، ديگر عاقبتى بر مردم نيست.
- پيشاپيش آن، دلير مردى چون عدى بر شما خواهد تاخت و در سپيده صبح مالك اشتر سپاهى گران بر سرتان مى ريزد.
- و شريح بن هانى و زحر بن قيس با نيزه هاى سبز رنگ خود، ابتدا سينه هايتان را مى شكافند. [ وقعة صفين، ص 503. ]
زرقاء بنت عدى بن غالب
زرقاء دختر عدى بن غالب بن قيس همدانى [ عقد الفريد، ج 2، ص 106. ] يكى از زنان سخنور كوفه بود، او از شيرزنان دلاور و بافضيلتى بود كه تا آخرين لحظه حيات خود، دست از دوستى و وفادارى اميرالمؤمنين عليه السلام برنداشت و در صفين با زبانى فصيح و بيانى گويا، سپاهيان امام عليه السلام را در جنگ عليه معاويه تحريص و ترغيب مى نمود.اين زن آزاده و توانمند با وجود اين كه بعد از شهادت مقتدايش امير مؤمنان عليه السلام به دربار معاويه احضار شد، با اين وجود در برابر شوكت و هيبت ظاهرى دربار معاويه و يارانش كه به خون او تشنه بودند دليرانه ايستادگى نمود و كمترين ترس به خود راه نداد و با صراحت لهجه و بيانى بليغ جواب معاويه و اطرافيانش را داد، به طورى كه خود معاويه از جرأت و شهامت اين زن باايمان شگفت زده شد و مجذوب سخنان گرم و قاطعانه او گرديد و در نتيجه به جاى كينه توزى نسبت به او ابراز محبت و مساعدت نمود.