داورى ظالمانه ابو موسى - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 1

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


داورى ظالمانه ابو موسى

تاريخ اجراى حكميّت يعنى ماه رمضان 37 هجرى فرا رسيد. امير مؤمنان عليه السلام چهارصد مرد به فرماندهى شريح بن هانى به دومة الجندل گسيل داشت و عبداللَّه بن عباس را براى امامت جماعت و مراقبت امور برگزيد و ابو موسى را هم به همراه آنان فرستاد. از ديگر سو معاويه نيز چهار صد نفر به سركردگى عمروعاص به آن جا گسيل داشت در ضمن افراد سرشناس مثل عبداللَّه بن زبير و عبداللَّه بن عمر و ديگر رجال قريش را فراخواند و به همراه آنان فرستاد.

در چنين موقعيت خطيرى، شريح بن هانى، ابو موسى را از اهميت كارى كه در پيش دارد، متذكر گرديد. [ شرح حال شريح بن هانى و گفت و گوى او با ابو موسى در همين كتاب آمده است. ]

ابو موسى در برابر مردم عراق و شام كه در آن جا منتظر داورى آنان بودند، ايستاد و پس از حمد و ثناى الهى گفت: إنّ رأيي و رأى عمرو قد اتفق على أمرٍ نرجو أن يُصلح اللَّهُ به أمر هذه الاُمّة؛ اى مردم رأى من و عمروعاص بر امر واحدى تعلق گرفته كه اميدواريم با اين كار، خداوند امر امت را به آن اصلاح نمايد.

عمرو عاص بلافاصله گفت: ابو موسى درست مى گويد. بعد به ابوموسى توصيه كرد سخن بگويد. ابن عباس در اين موقع فرياد برآورد كه: واى بر تو اى ابوموسى، او قصد فريب تو را دارد، اگر بر امر واحدى توافق كرده ايد، بگذار ابتدا او سخن بگويد؛ زيرا عمرو مرد مكار و فريب كارى است، گمان ندارم به عهدى كه با تو بسته است، عمل كند. اما ابو موسى كه بسيار خرفت و نادان بود، بدون توجه به سفارش ابن عباس گفت:

ما به كار اين امت نظر كرديم و فهميديم كه هيچ چيز بيش از وحدت نظر نمى تواند نابسامانى آن را اصلاح كند، از اين رو من و همتايم عمرو توافق كرديم كه على و معاويه را از خلافت عزل كنيم و تعيين تكليف اين امر را به مشورت مسلمانان بگذاريم تا هر كسى را دوست داشتند، انتخاب نمايند. من على و معاويه را خلع كردم و اين امر را به شما واگذار نمودم تا فرد شايسته اى را انتخاب نماييد.

ابو موسى پس از اين سخنان در گوشه اى نشست، سپس عمروعاص برخاست و پس از حمد و ثناى الهى گفت:

اين شخص مطالبى گفت، همان طور كه شنيديد، او مولاى خود، على را از خلافت عزل كرد، اينك من هم على را مثل او خلع مى كنم ولى مولايم معاويه را به اين منصب مى گمارم؛ زيرا او كارگزار عثمان و خون خواه او و سزاوارترين مردم به اين مقام است.

ابو موسى وقتى سخنان پسر عاص را شنيد، گفت: خدا تو را ناكام گرداند و موفق ندارد تو غدر و حيله كردى مَثَل تو مِثل سگ است كه اگر به او حمله كنى، حمله مى كند و اگر او را رها كنيم، باز هم حمله مى نمايد. عمرو عاص گفت: تو هم مانند چهارپايى مى مانى كه كتاب ها را حمل مى كند.

شريح بن هانى نيز با تازيانه به عمروعاص حمله كرد و او را كتك زد و پسر عمروعاص به دفاع از او برخاست. شريح همواره مى گفت: اى كاش به جاى تازيانه با شمشير بر او مى نواختم و من از اين كار بيش از هر چيز پشيمان هستم.

در نتيجه اين شكست مفتضحانه براى ابو موسى و خيانت به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام او به ناچار از رفتن به كوفه خوددارى كرد و سوار بر ناقه اش شد و با شرمندگى به مكه رفت. ابن عباس مى گفت: قبيح باد چهره ابو موسى، با اين كه او را از نيرنگ عمروعاص آگاه ساختم، ولى نينديشيد، سپس عمرو عاص و مردم شام به سوى معاويه رفتند و با او بر خلافت بيعت كردند. [ وقعة صفين، ص 545. ]

ابو موسى كه روزى حاضر نبود اميرالمؤمنين على عليه السلام را حمايت نمايد، پس از شهادت حضرت عليه السلام، وقتى معاويه به نخيله آمد، وى از مكه به ديدار معاويه شتافت و گفت: درود بر تو اى اميرالمؤمنين و معاويه جواب او را داد. [ الغارات، ج 2، ص 656. ]

او سرانجام با كوله بارى از گناه كه بر او سنگينى مى كرد، در سال 42 يا 52 هجرى در كوفه يا مكه از دنيا رفت، [ شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 316. ] تا در قيامت پاسخ گوى خيانت خود باشد.

ابو نوح كلاعى حميرى

ابو نوح از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام و از شخصيت هاى بزرگ كوفه، از قبيله كلاع بود. وى در جنگ هاى جمل و صفين در ركاب امام عليه السلام حضور داشت.

نصر بن مزاحم در شرح حال وى فقط به نقل بيان داستانى در صفين اكتفا كرده است و متأسفانه ما هم در منابع تاريخى و روايى به اطلاعات جامعى در مورد شخصيت و زندگانى وى دست نيافتيم ؛ لذا به ذكر همين داستانى كه نصر بن مزاحم نقل كرده كه جلوه اى از حقانيّت اميرالمؤمنين عليه السلام را نيز نمايان مى سازد، بسنده مى كنيم.

/ 390