حبيب و دعوت از امام حسين به كوفه
حبيب از جمله كسانى است كه براى سيد الشهداء عليه السلام نامه نوشت و آن حضرت را براى امارت و حكومت اسلامى به كوفه دعوت نمود و او بر اين پيمان و امضاى خود ثابت ماند و تا آخرين نفس از حسين بن على عليه السلام و يارانش دفاع كرد تا به شهادت رسيد.نخستين اقدامى كه حبيب و ديگر ياران شيعى كوفه انجام دادند، اين بود كه پس از مرگ معاويه در سال 60 هجرى و امتناع امام حسين عليه السلام از بيعت با يزيد و حركت به مكه، در خانه سليمان بن صرد خزاعى جمع شدند و نامه اى به سيدالشهدا عليه السلام نوشتند و از آن حضرت خواستند كه سريعاً براى امامت مردم كوفه به اين شهر حركت نمايد و نامه به امضاى جمعى از بزرگان و سران قبايل كوفه مثل سليمان بن صرد خزاعى، مسيب بن نجبه، رفاعة بن شدّاد و جمعى از شيعيان كوفه رسيد و براى حضرت فرستاده شد. متن نامه پس از سلام بر حسين عليه السلام و درود و حمد الهى به اجمال چنين بود:
اما بعد، الحمد للَّه الذى قَصَم عدوَّك الجبار العنيد، الذى انتزى على هذه الامة فابتزها أمرَها، و غضبها فيئها، و تأمَّر عليها بغير رضاً منها، ثم قتل خيارها و استبقى شرارها، و جعل مالَ اللَّه دُولةً بين جبابرتها و أغنيائها، فبُعداً له كما بَعِدَتْ ثمود، إنه ليس علينا إمام، فأقبل لعل اللَّه أن يجمعنا بك على الحق، و...؛
حمد و سپاس خدايى را كه دشمن بيدادگر كينه توز تو را در هم كوبيد، آن دشمنى كه به سرعت بر اين امت چيره گشت و به ناحق زمام امر حكومتش را به دست گرفت و بيت المال امت را غصب كرد و بدون رضاى مسلمانان بر آنان حكومت يافت، سپس مردان شريف امت را كشت و افراد پست را باقى گذاشت و مال خدا را بين توان گران و ستم كاران سپرد، مرگ بر او باد چنانچه بر قوم ثمود بود. اكنون ما مردم عراق، امام و پيشوا نداريم، پس شما تشريف بياوريد، شايد خداوى متعال به راهبرى شما ما را به حق رهنمون كند. و اما نعمان بن بشير حاكم شهرمان در قصر دارالاماره تنهاست، ما به نماز جمعه و عيد او حاضر نمى شويم، و اگر خبر يابيم كه به سوى ما رهسپار شده ايد، او را از شهر بيرون مى كنيم و به خواست خدا تا شام او را تعقيب خواهيم كرد. [ تاريخ طبرى، ج 5، ص 352. ]
اين نامه را بزرگان كوفه همراه با عبداللَّه بن سبع همدانى و عبداللَّه بن وال فرستادند و به آنها سفارش كردند، به سرعت رهسپار مكه شوند. و آن دو، در دهم ماه رمضان سال 60 هجرى در مكه خدمت امام حسين عليه السلام رسيدند و نامه را تقديم كردند. مردم كوفه دو روز بعد حدود صد و پنجاه نامه دعوت به وسيله قيس بن مسهر صيداوى و عبدالرحمن بن عبداللَّه شداد ارحبى و عمارة بن عبيد سلولى براى حضرت فرستادند. باز براى مرتبه سوم، شيعيان كوفه همراه هانى بن هانى يا سعيد بن عبداللَّه حنفى نامه ديگرى براى حضرت عليه السلام ارسال نمودند تا هرچه زودتر به سوى كوفه حركت نمايد تا مردم بى امام و بى پيشوا نمانند. [ تاريخ طبرى، ج 5، ص 352. ]