از آن زمان "سال 44 هجرى" معاويه، زياد را برادر و وابسته به خاندان خود دانست. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 187. ] و بدين ترتيب او را زياد بن ابى سفيان ناميدند.
آرى، هنگامى كه جامعه اى از نظر اخلاقى و معنوى مثل مردم شام منحط شود و سقوط نمايد و از آيين اسلام بى خبر باشند، حاكم آن چون معاويه براى ادامه حكومت و جمع آورى نيروهاى قدرتمند حاضر مى شود در ميان مردم با كمال جرأت زنازاده اى را برادر خود معرفى كند و حديثِ رسول خدا صلى الله عليه و آله كه الولد للفراش و للعاهر "زانى" الحجر را ناديده بگيرد و حتى يك نفر در ميان مردم شام يا جرأت نكند اعتراض نمايد و يا شعور اعتراض را نداشته باشد!
پس از اين جريان، شعراى عرب به نفع و يا به ضرر زياد و معاويه اشعارى سروده اند از جمله يزيد بن مفّرغ شعرى در هجو معاويه سرود كه مضمون آن چنين است: به معاويه بگوييد: آيا اگر گويند پدرت پارسا بوده، خشمگين مى شوى و اگر بگويند پدرت زناكار بود، خوش حال مى گرديد. يك بيت از اشعارش اين است:
فأشهد أن رحمك من زياد
كرحم الفيل من وَلد الأتان
كرحم الفيل من وَلد الأتان
كرحم الفيل من وَلد الأتان
- شهادت مى دهم كه خويشى تو با زياد، مانند خويشى فيل با كره خر است. [ ر. ك: همان، ص 190؛ سفينة البحار، ج 1، ص 582. ]
زياد وقتى حاكم بصره شد از معاويه خواست كه يزيد بن مفرغ را به قتل رساند؛ اما معاويه فقط اجازه داد او را تأديب نمايد. و او دستور داد ابن مفرغ را از خانه منذر بن جارود كه در آن پناهنده شده بود، بيرون آوردند و دارويى به او خوراند و او را بر الاغى سوار كرد و در حالى كه مدفوع و ادرار روى او مى ريخت، در بصره گردانيدند. ابن مفرّغ در اين موقع به زياد گفت: آنچه تو روى من مى ريزى با آب شسته مى شود و اما شعر من درباره تو به قدرى نافذ و مؤثر است كه در استخوان ها هم رسوخ كرده است.
جنايات زياد در كوفه
معاويه براى هر چه نزديك تر كردن زياد بن ابيه به خود ابتدا او را به سال چهل و پنجم هجرى به حكومت بصره منصوب كرد، پس از مرگ مغيره او را به ولايت كوفه برگزيد و او اولين كسى بود كه به حكومت دو استان يعنى بصره و كوفه منصوب شده است.
زياد زمانى كه بر كوفه وارد شد چون شيعيان حضرت على عليه السلام را به خوبى مى شناخت دست به كشتار آنان زد و با خون ريزى بى رحمانه اش روى تاريخ را سياه كرد.
از ديگر جنايات او ترغيب مردم به لعن و سبّ اميرالمؤمنين على عليه السلام بود، تا از اين رهگذر هر چه بيشتر خود را به برادر خوانده اش معاويه نزديك سازد. از ديگر ستم گرى هاى زياد، پرونده سازى عليه حجر بن عدى و ياران با ايمان او بود. [ ر. ك: شرح حال حجر بن عدى در همين كتاب. ]
مسعودى در تاريخ خود مى نويسد: زياد بن ابيه مردم كوفه را جلو دارالاماره و قصر حكومتش جمع مى كرد و آنان را وادار مى نمود كه به حضرت امير عليه السلام لعن و نفرين كنند، و هر كس از اين كار امتناع مى ورزيد، او را با شمشير از بين مى برد. [ مروج الذهب، ج 3، ص 35. ]