ابو كثير انصارى - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 1

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ابو كثير انصارى

ابوكثير انصارى از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام در جنگ نهروان بود.

ابن حجر مى نويسد: او آزاد شده عبداللَّه بن جحش است و براى مصاحبتى با رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز بوده است، و به نقلى او در حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله به دنيا آمده است. [ تهذيب التهذيب، ج 10، ص 237. ]

او مى گويد: من با سيد و مولايم در كنار اميرالمؤمنين على عليه السلام بودم و مردم در جنگ نهروان درباره كشتار نهروانيان در دلشان ناراحت بودند، كه اينها به چه دليل كشته شده اند؟! حضرت على عليه السلام در رفع شبهه و ترديد آنان فرمود: اى مردم! رسول خدا صلى الله عليه و آله برايم نقل كرد كه: اقوامى از دين خدا خارج مى شوند مانند خروج تير از كمان و ديگر به دين برنمى گردند تا كمان به محل خودش بازگردد - يعنى عدم بازگشت آنان هميشگى است - و همانا نشانه صدق اين خبر، مردى در ميان خوارج است كه سياه چهره بوده و يك دستش فلج و مانند برآمدگى سينه زن است، بنابراين بگرديد و او را پيدا كنيد كه من وى را ميان آن قوم ديده ام.

ابوكثير نقل مى كند: اصحاب جست و جو كردند و بالاخره وى را كنار نهر، زير كشته ها يافتند و بيرون كشيدند، در اين هنگام امير مؤمنان على عليه السلام نداى تكبير سرداد و گفت: اللَّه اكبر! صدق اللَّه و رسوله... در اين هنگام همه مردم چون چنين ديدند، تكبير گفتند و به يكديگر بشارت دادند و بدين ترتيب ترديد و شك آنان نسبت به اين جنگ، برطرف گرديد. [ تاريخ بغداد، ج 14، ص 362. ]

ابو كعب خثعمى

ابو كعب خثعمى از ياران اميرمؤمنان عليه السلام بود كه در جنگ صفّين در ركاب امام على عليه السلام به شهادت رسيد.

نصر بن مزاحم از ابو علقمه خثعمى نقل مى كند: عبداللَّه بن حنش خثعمى كه سركرده خثعمى هاى در سپاه معاويه بود، شخصى را نزد ابو كعب فرمانده خثعمى هاى سپاه على عليه السلام فرستاد و پيغام داد كه اگر موافق باشى جنگ را ترك كنيم و هر دو از سپاه معاويه و على خارج شويم و هر كدام پيروز شدند به همان مى پيونديم. اما ابوكعب از پيشنهاد او سر باز زد و چون راه حضرت على عليه السلام را به حق مى دانست، حاضر به ترك سپاه امام عليه السلام نشد.

در نتيجه هر دو گروه خثعم به فرماندهى عبداللَّه بن حنش از سپاه معاويه و ابو كعب از سپاه امام على عليه السلام مقابل هم قرار گرفتند.

در اين هنگام مردى از ميان گروه خثعم سپاه شام، بيرون آمد و فرياد زد: اى مردم عراق! يك نفر به يك نفر - من حاضر به جنگ تن به تن هستم - بلافاصله وهب بن مسعود از خثعمى هاى كوفه به نبرد با مرد شامى به ميدان آمد و در اندك زمانى او را به هلاكت رساند. با كشته شدن مرد شامى از گروه خثعم، جنگ ميان دو سپاه شدت يافت و آتش نبرد بالا گرفت و در اين جا بود كه ابوكعب فرياد زد: اى گروه خثعم! شمشيرها را بكشيد و پاهاى نيروهاى شامى را نشانه رويد. پس از اين سخن جنگيد تا ناگهان شمربن عبداللَّه خثعمى - از اهل شام - نيزه اى به وى زد و او را به زمين انداخت و در نتيجه ابو كعب فرمانده سپاه خثعمى عراقى از سپاه على عليه السلام را به شهادت رساند.

پس از شهادت ابوكعب، پسرش كعب پرچم را برداشت، اما چشمش صدمه ديد و بر روى زمين افتاد، سپس شريح بن مالك پرچم را برداشت و هشتاد نفر از خثعمى هاى دور او صدمه ديدند، و اهل شام نيز مثل عراقى ها صدمه ديدند، بعد از وى دوباره پرچم به دست كعب فرزند ابوكعب رسيد و جنگ ادامه يافت. [ وقعة صفّين، ص 257. ]

/ 390