دلاورى ابو ايوب در نهروان - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 1

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دلاورى ابو ايوب در نهروان

ابن ابى الحديد از ابوالعباس مبرد نقل مى كند: امير مؤمنان على عليه السلام هنگامى كه با اعزام قيس بن سعد حجت را بر خوارج تمام كرد، دريافت آنها حاضر به مذاكره و ترك مخاصمه و قتال نيستند و هم چنان بر جنگ و خون ريزى اصرار مى ورزند، باز هم حضرت طبق روش و سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به ياران خود فرمود: لا تَبدؤوهم بقتال حتى يَبدءُكم؛ شما آغازگر جنگ نباشيد تا آنان جنگ را شروع نمايند.

در اين ميان مردى از خوارج بيرون آمد و با حمله به لشكريان امام عليه السلام و كشتن سه نفر از ياران حضرت، جنگ را آغاز نمود و به هنگام حمله چنين رجز مى خواند.




  • أقتلهم و لا أرى علياً
    ولو بدأ أوجرتُه الخِطَيا



  • ولو بدأ أوجرتُه الخِطَيا
    ولو بدأ أوجرتُه الخِطَيا


[ أوجرتُه الخطى كنايه اى از پرتاب و ضربه زدن با نيزه است. ]

- آنها را مى كشم و على را نمى بينم و اگر خود على هم آشكار شود، به او نيزه خواهم زد.

امير مؤمنان عليه السلام براى آن كه جواب آن مرد نادان را داده باشد، خود به مصاف او رفت و بلافاصله با ضربه شمشيرى او را روى زمين انداخت. مرد نهروانى چون شمشير على عليه السلام را بالاى سر خود ديد و دانست راه نجات و فرار ندارد، به پندار باطل خود گفت: يا حبّذا الرَّوحة الى الجنة! آفرين، چه نيكوست رفتن به بهشت. اما عبداللَّه بن وهب راسبى از سران خوارج كه شاهد و ناظر صحنه بود، گفت: واللَّه ما أدرى الى الجنة أم الى النار! سوگند به خدا نمى دانم كه اين مرد "يار ما" آيا به بهشت مى رود يا به جهنم!

مردى از طايفه بنى سعد كه او هم در ميان خوارج بود، صداى عبداللَّه بن وهب را شنيد و گفت: من به وسيله عبداللَّه بن وهب گول خوردم و در اين جنگ شركت كردم، حال مى بينم خودش در راه و حركت خويش ترديد دارد و درباره دوست خود كه به دست على بن ابى طالب كشته شده، مى گويد: نمى دانم بهشتى است يا جهنمى! لذا فوراً با گروهى از همراهانش از جنگ با حضرت على عليه السلام كناره گرفت و از سپاه خوارج خارج شد. اما جمعى از خوارج كه براى نبرد با حضرت باقى مانده بودند، هزار نفرشان به ميمنه سپاه حضرت كه فرمانده اش ابو ايوب انصارى بود، حمله كردند و سعى داشتند تا او را از پاى درآورند. در اين حال بود كه حضرت مهلت دادن به خوارج را جايز ندانست و فرمان حمله را صادر كرد و براى اطمينان نيروهايش در ميدان نبرد با اين خبر غيبى بشارت داد و فرمود: احملوا عليهم، فو اللَّه لا يُقتل منكم عشرة و لا يُسلم منهم عشرة؛ به آنان حمله كنيد كه سوگند به خدا، از شما ده تن كشته و از خوارج نيز ده تن سالم نخواهند ماند.

پس از فرمان حمله، دلاور مردان سپاه امام عليه السلام حمله را آغاز كرده و در اندك زمانى تمام لشكريان خوارج را متلاشى نمودند و همان گونه كه امام عليه السلام وعده داده بود، فقط نُه تن از سپاهيان امام به شهادت رسيدند و از خوارج نيز فقط هشت تن جان سالم به در برده و موفق به فرار شدند. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 272. ]

در اين جنگ چون ابو ايوب خود را مورد حمله ديد و از طرفى فرمان حضرت عليه السلام هم براى حمله صادر شد، دست به شمشير برد و بر آن گروه نادان حمله كرد و دلاورانه شمشير زد و يكى از سران خوارج به نام زيد بن حصين طائى را به هلاكت رساند؛ چون آتش جنگ فرو نشست به محضر امام آمد و عرض كرد: اى امير مؤمنان، من زيد بن حصين طائى را به قتل رساندم و چنان نيزه به سينه اش زدم كه از پشت او خارج شد و به او گفتم: ابشر يا عدو اللَّه بالنار؛ اى دشمن خدا، بشارت باد بر تو آتش جهنم. اما او در پاسخ گفت: ستعلم غداً أينا أولى بها صِليّاً؛ به زودى "در قيامت" خواهى دانست كه كدام يك از ما به آتش سزاوارتريم!

امام عليه السلام فرمود: هو اولى بها صِليّاً؛ او به آتش جهنم سزاوارتر است. [ تاريخ طبرى، ج 5، ص 87 ؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 406. ]

/ 390