ازدواج با ابوبكر و اميرالمؤمنين
اسماء پس از آن كه جعفر طيار در جنگ موته "سال هشتم هجرى" به شهادت رسيد، به همسرى ابوبكر در آمد و از او هم فرزند پسرى به نام محمّد به دنيا آورد. [ اسماء در سال دهم هجرى در حجة الوداع كه به همراه شوهرش و هزاران مسلمان با رسول خدا صلى الله عليه و آله عازم مكه بودند در ذى الحليفه درد مخاض گرفت و محمّد را به دنيا آورد. و ابوبكر مى خواست او را به مدينه بازگرداند و در اين باره حضرت سؤال كرد، اما پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد، او غسل كند و محرم شود و عازم مكه گردد، بدين ترتيب رسول خدا صلى الله عليه و آله يك شب را با ساير مسلمانان در آن سرزمين ماند و فردا مُحرم شدند و عازم مكه گرديدند و اسماء نيز مُحرم شد. "ر. ك: طبقات الكبرى، ج 8، ص 282؛ بحار الانوار، ج 21، ص 382 و 403". ] - محمّد با اين كه پسر ابوبكر بود، ولى از فداييان حضرت على عليه السلام به شمار مى آمد و براى خود پدرى غير از على عليه السلام نمى شناخت و كسى را هم بر ايشان ترجيح نمى داد و در مقابل، اميرالمؤمنين عليه السلام هم علاقه زيادى به او داشت تا جايى كه مى فرمود: محمّد ابني مِن صلبِ أبي بكر؛ محمّد پسر من از صلب ابوبكر است - [ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 53. ]اسماء همواره مورد اعتماد ابوبكر بود و به هنگام وفات او وصيت كرد كه بدنش را اسماء غسل دهد. اسماء هم طبق وصيت ابوبكر عمل كرد و او را غسل داد. [ طبقات الكبرى، ج 3، ص 203 و ج 8، ص 283؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 525. ] اسماء پس از وفات ابوبكر به همسرى اميرالمؤمنين عليه السلام مفتخر شد و از آن حضرت صاحب پسرى به نام يحيى شد. وى داراى پنج پسر از سه شوهر است، از جعفر عبداللَّه، محمد و عون، از ابوبكر محمد و از حضرت على عليه السلام يحيى كه همه برادران مادرى اند. [ ر. ك: اسدالغابه، ج 5، ص 395؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 525. ]
در شرح ابن ابى الحديد آمده: از حضرت على عليه السلام دو پسر به نام هاى: يحيى و عون به دنيا آورد. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 9، ص 243. ] كه در مجموع شش پسر داشته است.
خردمندى و هشيارى اسماء
گاهى بين فرزندان اسماء "برادران مادرى" اختلافى به وجود مى آمد. از جمله موقعى كه اسماء همسر اميرمؤمنان عليه السلام بود، ميان محمّد فرزند ابوبكر و محمّد فرزند جعفر نزاعى رخ داد كه به يكديگر مى گفتند: من از تو كريم تر و پدرم از پدرت بهتر است.در اين موقع حضرت امير عليه السلام به اسماء فرمود: بين اين دو پسر قضاوت كن؟
اسماء گفت: من در ميان عرب، جوانى بهتر از جعفر و پيرى بهتر از ابوبكر نديده ام. او با گفتن اين جمله دل هر دو فرزند را به دست آورد و جلو آزردگى و اختلاف آنان راگرفت.
اميرمؤمنان عليه السلام به او فرمود: تو كه براى ما چيزى باقى نگذاشتى، پس من چه خوبى دارم؟
اسماء براى آن كه حق را گفته باشد، گفت: و اللَّه إنّ ثلاثةً أنت أخسَّهم لخيار؛ به خدا قسم در ميان اين سه نفر بهره شما از زناشويى با من از همه كمتر "چون سن اسماء زياد بوده"؛ ولى تو از نظر خوبى، از همه برترى. حضرت از پاسخ منطقى و خردمندانه او خشنود گرديد. [ ر. ك: طبقات الكبرى، ج 4، ص 41؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 526. ]