صراحت و حق گويى ابو ايوب در برابر معاويه
ابن عساكر در تاريخ دمشق نقل مى كند كه: پس از شهادت اميرمؤمنان على عليه
السلام روزى ابو ايوب بر معاويه وارد شد و معاويه او را بر تخت خود نشاند و از
كارهاى خود مرتباً سخن مى گفت و جمعى از شاميان هم حضور داشتند و گوش مى دادند، در
اين موقع معاويه خطاب به ابو ايوب گفت: اى ابوايوب، چه كسى در روز فلان و فلان "روز
بدر" صاحب اسب بلقاء را كشت؟ ابوايوب هم با كمال جرأت گفت: أنا قتلته، إذا أنت و أبوك على الجمل الاحمر
معكما لواء الكفر؛ من او را كشتم؛ زيرا تو و پدرت بر شترى قرمزرنگ سوار بوديد و
پرچم كفر را حمل مى كرديد! معاويه كه فكر نمى كرد ابو ايوب با اين صراحت، سابقه كفر او و پدرش را مطرح كند
از خجالت سر به زير انداخت و شاميان هم بر ابو ايوب خشمگين شدند؛ بعد معاويه سر
بلند كرد و گفت: مه، مه و الا فلعمري ما عن هذا سألناك ولا هذا أردنا منك ؛ رها
كن، رها كن، به جان خودم من از اين موضوع از تو نپرسيدم و قصدم هم اين نبود. [
اعيان الشيعه، ج 6، ص 286. ]