زياد بن خصفه تميمى - اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 1

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


زياد بن خصفه تميمى

زياد فرزند خصفه تميمى از اشراف كوفه و از شيعيان خالص و مواليان راستين اميرالمؤمنين على عليه السلام بود. وى در جنگ هاى صفين و نهروان در ركاب آن حضرت شمشير زد و در صفين مورد تقدير قرار گرفت. امام وى را براى دفع فتنه خرّيت بن راشد ناجى خارجى مأمور كرد و او نيز شورش معدودى از بازماندگان خوارج را سركوب و از حريم ولايت مولاى متقيان عليه السلام دفاع كرد.

زياد مردى بصير و آگاه به مسائل روز بود، امام در مواقع حساس با او مشورت مى كرد و نظرش را به كار مى بست، از جمله پيشنهادى كه او به امام داد اين بود كه خالد بن معمر سدوسى را قسم دهد تا مكرى به كار نبرد و با معاويه سر و سرّى نداشته باشد. [ جريان قسم دادن خالد بن معمر در شرح حال او گذشت. ]

زياد و هيئت حسن نيّت نزد معاويه

اميرالمؤمنين عليه السلام به پيروى از سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله در دوره زمامدارى خود هيچ گاه آغازگر نبرد نبود و در جنگ هاى جمل و صفين و نهروان تمام تلاش خود را به كار مى برد تا از طريق مذاكره و اندرز، قائله جنگ را خاموش كند. بر همين اساس حضرت عليه السلام در جنگ صفين به هنگام فرا رسيدن ماه محرم كه آرامش به جبهه هاى جنگ بازگشت هيئتى را مركب از عدى بن حاتم، شبث بن ربعى، يزيد بن قيس ارحبى و زيادبن خصفه به عنوان هيئت حسن نيت به سوى معاويه روانه كرد تا با وى مذاكره كرده و از ادامه جنگ و خونريزى جلوگيرى كنند.

فرستادگان امام با معاويه به گفت و گو پرداختند، اما معاويه پيشنهاد سفراى امام را ردّ كرد و آتش بس را نپذيرفت و علاج كار را در شمشير و جنگ دانست. [ ر. ك: تاريخ طبرى، ج 5، ص 5؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 367؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 20؛ وقعة صفين، ص 197 و 199. ]

پس از جدايى هيئت حسن نيت، معاويه به قصد فريب، زياد را نزد خود خواند و گفت: اى برادر ربيعه، على با ما قطع رحم كرده و پيشواى ما عثمان را كشته و قاتلان او را پناه داده است. من براى استيفاى حق خود و قومم از تو و عشيره ات استمداد مى طلبم و شما را به يارى مى خوانم و با تو عهد مى بندم و خدا را گواه مى گيرم كه اگر پيروز شدم، ولايت و استاندارى هر يك از دو شهر بزرگ "بصره و كوفه" را كه بخواهى به تو واگذارم.

زياد پس از شنيدن سخنان معاويه دانست كه قصدش اغفال و جدايى او از اميرالمؤمنين عليه السلام است. بلافاصله بعد از حمد و ثناى الهى گفت: من به لطف خدا راه حق را يافته ام و خدا را سپاس گزارم كه مرا به صراط مستقيم رهنمون كرده و بر من منت بصيرت نهاده است؛ بنابراين هرگز ياور مجرمين نخواهم بود.

زياد اين سخن را گفت و از جا برخاست و محل ملاقات را ترك كرد. [ وقعة صفين، ص 199 و ديگر مدارك قبل. ]

/ 390