مردى به سلمان گفت: چه قدر زياد و شديد به على عليه السلام محبت مى ورزى؟ سلمان در پاسخ گفت: زيرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
مَن أحبَّ علياً فَقد أحبّنى، و مَن أبغض علياً، فقد أبغضنى؛
هر كس على را دوست دارد، مرا دوست داشته و هر كس على را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است. [ المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 141، ح 4648. ]
وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام شبانه و در تاريكى شب فاطمه زهرا عليها السلام را سوار كرد و دست حسن و حسين را گرفت و به خانه هاى مهاجر و انصار برد و فضايل خود را يادآور شد و از آنان يارى خواست، چهل نفر وعده يارى دادند و حضرت به آنها فرمود: فردا صبح اول وقت سرهاى خود را تراشيده و با سلاح نزد من حاضر شويد ولى از اين جمع چهل نفرى تنها چهار نفر به دستور امام عليه السلام عمل كردند و صبحگاهان با سر تراشيده به محضر امام آمدند و تا پاى جان بيعت كردند، آن چهار نفر سلمان، ابوذر، مقداد و زبير بودند و همين برنامه تا سه شب تكرار شد و غير از اين چهار نفر كس ديگرى به نداى على عليه السلام لبيك نگفت و او را تنها گذاشتند و هنگامى كه حضرت از بى وفايى آنان آگاه شد، دست از حق مسلّم خود برداشت و خانه نشين شد و به جمع آورى قرآن پرداخت. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 11، ص 14. ]
روزى على عليه السلام بر جمعى كه سلمان نيز آن جا بود، گذشت. سلمان ضمن ترغيب وتشويق مردم به سؤال نمودن از امام عليه السلام گفت: سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و بندگان را آفريد، به غير از على عليه السلام كسى شما را بر سيره و روش پيامبرتان خبر نمى دهد، او عالم و ربانى روى زمين و تنها مرجع آرام بخش مردمان است و اگر او را از دست دهيد همانا علم "به احكام اسلام" را از دست داده ايد و آن وقت است كه منكرات در ميان مردم ديده مى شود. [ بحارالانوار، ج 22، ص 321. ]
بدون ترديد، در آن فضاى تيره و تار كه كسى حق بيان فضايل حضرت على عليه السلام را نداشت و با او برخورد تندى مى شد، سخن سلمان در تشويق مردم كه حقايق وعلوم و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله را از على عليه السلام بياموزند، بسيار باارزش و از اهميتى فوق العاده برخوردار بوده است.