همان طورى كه اشاره شد سلمان چون برخى ديگر از اصحاب مقرب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اثر نزديكى و تقرب به آن حضرت و اميرالمؤمنين على عليه السلام و عنايت و كرامتى كه به او شده بود بر كارهاى خارق العاده دست يافت كه نمونه آن به اختصار چنين است: روزى ابوذر به منزل سلمان رفت و در جريان پخت غذا اتفاقات خارق العاده از سوى سلمان رخ داد كه ابوذر نتوانست كارهاى عجيب او را تحمل كند، لذا از منزل سلمان خارج شد آنچه ديده بود، براى حضرت على عليه السلام نقل كرد و علت تعجب خود را همين مشاهدات نزد سلمان دانست، اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود:
يا اباذر، إنّ سلمان لو حدثك بما يعلم، لقلتَ: رحم اللَّه قاتل سلمان؛ يا اباذر، إنّ سلمان باب اللَّه فى الأرض و من عرفه كان مؤمنا و من أنكره كان كافراً، و أنّ سلمان منّا أهل البيت؛
اى ابوذر، اگر آنچه سلمان مى داند اظهار كند، خواهى گفت: خدا رحمت كند هر كه سلمان را بكشد! همانا سلمان در زمين باب اللَّه است، هر كس او را بشناسد مؤمن و هر كس منكر او شود كافر است، همانا سلمان از خاندان ما اهل بيت است. [ رجال كشى، ص 14، ح 33؛ ر. ك: الاختصاص، ص 11 و 12. ]
از ديگر فضايلى كه در زندگانى سلمان ملاحظه مى شود، اين است كه او با ملك الموت سخن گفته و سفارش كسى كه در حال جان دادن بوده را كرده است.
در رجال كشى آمده: روزى سلمان در كوفه از بازار آهنگران عبور مى كرد، جوانى را ديد كه نعره كشيد و بى هوش شد و مردم اطرافش جمع شدند و به سلمان گفتند: اى ابو عبداللَّه "كنيه سلمان" اين جوان بيمارى صرع و جنون دارد، اگر دعايى در گوش او بخوانى بهبودى مى يابد. سلمان جلو آمد و دعايى بر او خواند و جوان بلافاصله هشيار شد، و به سلمان گفت: اى ابو عبداللَّه، من بيمارى كه مردم گمان كرده اند، ندارم بلكه چون عبورم به آهنگرها افتاد از مشاهده كوبيدن ميله هاى آهنى به ياد اين آيه شريفه افتادم كه خداوند متعالى مى فرمايد: و لهم مقامع من حديد؛ [ حج 24، آيه 21. ] براى موكلان جهنم گرزهايى از آهن است لذا از ترس عذاب خدا عقل از سرم پريد، و چنين حالى به من رخ داد!
سلمان از آن جوان خوشش آمد و با او طرح دوستى ريخت و او را برادر دينى خود دانست و همواره با او رفت و آمد داشت تا آن كه جوان مريض شد و چند روزى سلمان او را نديد، وقتى متوجه شد مريض است بر بالين او رفت و ديد كه در حال جان دادن است، سلمان خطاب به فرشته مرگ گفت: يا ملك الموت ارفق بأخى؛ اى ملك الموت بر قبض روح اين برادر ايمانى ام مدارا كن؟ عزرائيل گفت: يا عبداللَّه انى بكل مؤمن رفيق؛ اى ابو عبداللَّه من به همه مؤمنان با رفق و مدارا عمل مى كنم. [ رجال كشى، ص 18، ح 43؛ بحارالانوار، ج 22، ص 385 و 380 - 374. ]