عبداللَّه فقيم از اصحاب على عليه السلام بود كه در سركوبى فتنه خريت بن راشد عامل معاويه، شركت داشت.
عبداللَّه مى گويد: من همراه برادرم 'كعب' با گروهى به فرماندهى 'معقل بن قيس' براى سركوب 'خريت بن راشد' كه از طرف معاويه براى غارت اموال مسلمانان آمده بود، رهسپار شديم و با غارتگران جنگيده و آنان را تار و مار كرديم. [ ر. ك: تاريخ طبرى، ج 5، ص 122 و 127؛ تفصيل بيشتر را در شرح حال 'معقل بن قيس و خريت بن راشد' در همين اثر آورده ايم. ]
عبد خير خيرانى [ در بعضى نسخ 'خيوانى' ضبط گرديده است و خيوان از مناطق همدان است "پاورقى رجال طوسى ذيل نام عبد خير". ] از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام بود. [ رجال طوسى، ص 53، ش 118. ] وى از طايفه اى از همدان، يا قريه اى از بيت المقدس و يا قلعه اى از يمن است. [ تنقيح المقال، ج 2، ص 137. ]
اسم او 'عبد الشر' بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله نامش را 'عبد الخير' ناميد. [ اسدالغابه، ج 4، ص 277. ]
وى در كوفه سكنا گزيد و از افراد معتمد و ثقه به شمار مى آمد. [ تنقيح المقال، ج 2، ص 137. ]
در تاريخ طبرى آمده است: اميرمؤمنان، عمار ياسر را همراه امام حسن عليه السلام به كوفه فرستاد تا آنان را در مورد عزيمتشان به بصره در جنگ جمل يارى كنند. ابوموسى اشعرى "حاكم كوفه" مردم را از ملحق شدن به آن حضرت منع كرد. در اين جا عبدخير برخاست و گفت: 'اى ابوموسى! آيا اين دو مرد "طلحه و زبير" با على بيعت نكردند؟' ابوموسى گفت: آرى. عبدخير گفت: آيا على عليه السلام كارى كرده تا سبب نقض پيمان شود كه طلحه و زبير پيمان شكنى كرده اند؟ ابوموسى گفت: من نمى دانم. عبدخير در جواب گفت: 'ما تو را رها مى كنيم تا بدانى، اى ابو موسى، آيا احدى را مى شناسى از اين فتنه اى كه تو گمان مى كنى خارج باشد؛ زيرا فقط چهار گروه باقى است: على عليه السلام در بيرون كوفه است و طلحه و زبير هم در بصره اند و معاويه هم كه در شام است و گروهى هم در حجازند كه نه با دشمنان خدا مى جنگد و نه فيى ء جمع آورى مى كنند؟ پس بايد با يكى از اين چهار گروه بود، و قطعاً در اين جمع بايد با على عليه السلام بود. ابو موسى گفت: ايشان "اهل حجاز" بهترين مردمند! عبد خير در پايان به او گفت: اى ابو موسى، نفاق و غشّ و دورويى بر تو غلبه كرده است.' [ ر. ك: تاريخ طبرى، ج 4، ص 486. ]