اصحاب امام علی(علیه السلام)

سید اصغر ناظم زاده قمی

جلد 2 -صفحه : 343/ 150
نمايش فراداده

عمّار ياسر "ابواليقظان"

عمّار فرزند 'ياسر بن كتابة بن قيس عنبسى' از قبيله مذحج و كنيه اش 'ابو يقظان' و هم پيمان بنى مخزوم است. او از اصحاب و ياران مخلص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام و يكى از اركان اربعه [ ر. ك: همين كتاب، ج 1، ص 81. ] به شمار مى آيد.

پدر عمار، جناب ياسر و مادرش سميه هر دو از سابقين در اسلام به شمار مى آيند و از نخستين شهيدان صدر اسلام مى باشند كه پس از تحمل رنج و محنت فراوان زير شكنجه هاى شكننده قريش به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.

عمار خود در سن سى و چند سالگى مسلمان شد و در راه اسلام و ايمانش شكنجه هاى بسيار متحمل گرديد. او نخستين مؤسس و اوّلين بنيان گذار مسجد در صدر اسلام بود، زيرا مسجد قبا را او تأسيس كرد. [ ر. ك: اسد الغابه، ج 4، ص 43؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 10، ص 10. ]

اين خاندان پاك و با فضيلت به جرم ايمان و اسلام كه آورده بودند، تحت شديدترين شكنجه هاى كفار مكه قرار گرفتند تا سرانجام پدر و مادرش زير شكنجه آنها جان دادند ولى عمّار با تظاهر به كفر و شرك در حالى كه قلبش مطمئن به ايمان بود، از مرگ نجات يافت. [ ر. ك: اسد الغابه، ج 4، ص 44؛ طبقات الكبرى، ج 3، ص 249؛ سفينة البحار، ج 1، ص 664. ]

عمار از جمله كسانى است كه به حبشه هجرت كرد و به هر دو قبله نماز خواند و از نخستين مهاجران به مدينه بود، سپس در جنگ بدر و ساير جنگ هاى صدر اسلام و غزوه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله شركت جست. پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله او در جنگ يمامه هم حاضر شد و در آن جنگ پايدارى كرد و يك گوش او نيز قطع شد.

عبداللَّه بن عمر مى گويد: روز جنگ يمامه، عمّار را ديدم كه بر فراز صخره اى از كوه برآمده قرار گرفته و فرياد مى زند: اى گروه مسلمانان، آيا از بهشت مى گريزيد، من عمار ياسرم پيش من آييد؛ در همان حال به گوش بريده او مى نگريستم كه روى زمين افتاده بود و مى جهيد. ابن عمر مى افزايد: عمّار شخصى بيش از اندازه كشيده قامت و داراى چشمانى شهلا و فراخ شانه بود و موهاى سپيد داشت و آن را رنگ نمى كرد [ شرح ابن ابى الحديد، ج 10، ص 102. ]

عمار يكى از مخالفين سرسخت 'عثمان بن عفان' خليفه سوم بود و جزو كسانى بود كه بر او شوريد و در قتل او كمك نمود و از اقرار بر اين عمل باك نداشت و بر آن پا مى فشرد.

وى از ياران فدايى و جان نثار مولا امير المؤمنين عليه السلام بود و در جنگ جمل در ركاب حضرتش جنگيد و در جنگ صفين شركت نمود و در همان جنگ در ماه ربيع الآخر سال 37 هجرى در سن 91 يا 92 و به قولى 93 يا 94 سالگى به دست سپاهيان معاويه به شهادت رسيد. امير مؤمنان عليه السلام او را در جامه هايش بدون اين كه غسل دهد، به خاك سپرد، روش حضرت با شهيدان در صفين همين بود كه فقط بر آنان نماز مى گزارد و دفن مى كرد و غسل و كفن نمى نمود. [ ر. ك: اسد الغابه، ج 4، ص 47 - 44؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 10، ص 106 - 103. ]

اسلام عمّار

عمار درباره اسلام خود چنين مى گويد: من به قصد ملاقات پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ارقم رفتم، صهيب بن سنان رومى را جلو درِ خانه منتظر ديدم، به او گفتم براى چه اين جا آمده اى؟ او هم به من گفت: تو براى چه آمده اى؟ گفتم: براى اين كه داخل خانه شوم و كلمات و سخنان پيامبر را بشنوم. او هم گفت: من نيز براى همين منظور به اين جا آمده ام، لذا با هم بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شديم. آن حضرت ما را به اسلام دعوت كرد و ما هم پذيرفتيم و مسلمان شديم، تا آخر آن روز خدمت حضرت بوديم و چون شب فرا رسيد و تاريكى همه جا را فراگرفت با خوف و ترس به خانه هاى خود بازگشتيم. [ طبقات الكبرى، ج 3، ص 247؛ اسد الغابه، ج 4، ص 44. ]