اصحاب امام علی(علیه السلام)

سید اصغر ناظم زاده قمی

جلد 2 -صفحه : 343/ 253
نمايش فراداده

مالك و دستگيرى نعمان بن بشير

نعمان بن بشير و ابوهريره كه از طرفداران عثمان بودند، از طرف معاويه نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و از حضرت خواستند كه قاتلان عثمان را به معاويه تحويل دهد. هدف معاويه اين بود كه پس از بازگشت اين دو از نزد على عليه السلام عذر و بهانه اى براى جنگ داشته باشد و مردم شام هم على عليه السلام را ملامت كنند، زيرا معاويه مى دانست كه اميرالمؤمنين عليه السلام قاتلان عثمان را به او نخواهد سپرد. [ زيرا اولاً: قاتلان عثمان افراد مشخص نبود و به طور دسته جمعى او را به قتل رسانده بودند. ثانياً: خود معاويه از محركان اصلى در قتل عثمان بود. ]

آن دو چون نزد حضرت على عليه السلام آمدند و درخواست خود را اعلام كردند، اميرالمؤمنين عليه السلام براى آن دو صحبت كرد و فرمود: سخن در اين مورد را رها كنيد. سپس به نعمان فرمود: آيا تو از همه افراد قومت يعنى انصار برتر و هدايت شده ترى؟ گفت: نه. على عليه السلام فرمود: تمام انصار مگر سه يا چهار نفر، همه از من پيروى و با من بيعت كرده اند، آيا تو در زمره آن سه يا چهار تنى و با من مخالفى؟ نعمان گفت: من آمده ام كه همراه و ملازم شما باشم؛ اما معاويه از من خواسته است كه اين سخن او را به اطلاع شما برسانم و اميد داشتم كه بدين طريق، خداوند صلحى را بين شما و او برقرار نمايد و اگر رأى شما غير از اين است، من ملازم و همراه شما خواهم بود.

پس از اين گفت و گو، ابو هريره به شام فرار كرد و موضوع را به اطلاع معاويه رساند. معاويه از او خواست مردم شام را از ماجرا باخبر كند؛ اما نعمان بن بشير نزد اميرالمؤمنين عليه السلام ماند ولى پس از يك ماه او نيز از نزد على عليه السلام فرار كرد و به عين التمر رفت. در آن جا توسط مالك بن كعب دستگير شد، اما با وساطت خويشاوندانش آزاد شد.

حمله نعمان به عين التمر و مالك بن كعب

نعمان بن بشير پس از نجات از دست مالك بن كعب به شام گريخت و نزد معاويه رفت و گزارش كار خود را داد و از آن پس همواره در جست و جوى قاتلان عثمان و خيرخواه معاويه و نسبت به على عليه السلام ستيزه گر بود. بازگشت نعمان نزد معاويه پس از آن بود كه ضحاك بن قيس به سرزمين عراق حمله كرد و پيش معاويه بازگشت.

معاويه از شاميان خواست تا گروهى به منطقه رود فرات لشكركشى كند و اموال آنان را غارت نمود و عراقيان را بترساند. نعمان اين درخواست معاويه را پذيرفت و با دو هزار نيرو به عين التمر - مقر حكومت مالك بن كعب - يورش برد. از آن طرف مالك تمام نيروها - جز صد نفر - را به كوفه براى مرخصى فرستاده بود، لذا طى نامه اى امام عليه السلام را از قصد حمله نعمان آگاه نموده و درخواست كمك نمود. اما تعداد اندكى اعلام آمادگى نمودند و لذا حضرت آنان را سرزنش نمود. بعد از چند روز تعداد دو هزار نفر آماده حركت شدند كه در همين موقع نامه پيروزى مالك بن كعب كه با صد نفر بودند بر نيروهاى نعمان بن بشير كه دو هزار بودند به على عليه السلام رسيد. حضرت نامه او را براى مردم كوفه خواند و خداى را سپاس و ستايش كرد و به آن نگريست و فرمود: به حمد اللَّه اين پيروزى به نام خدا و شكر او، صورت گرفت و سبب مذمت و سرزنش بيشتر شما مى باشد. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 306 - 303؛ ر. ك: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 195؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 133؛ انساب الاشراف، ترجمه اميرالمؤمنين عليه السلام، ص 345. ]