ميثم به قدرى به اميرالمؤمنين على عليه السلام وفادار بود كه در عشق و اخلاص خود سر از پا نمى شناخت و هنگامى كه على عليه السلام به او خبر شهادتش را داد، خوش حال شد و شهادت در راه آن حضرت را افتخار خود به حساب آورد.
روزى امير مؤمنان به ميثم فرمود: اى ميثم، تو پس از من دستگير مى شوى و بر دار آويخته خواهى شد، روز دوم از بينى و دهانت خون جارى مى شود كه محاسنت به خون رنگين مى گردد! و روز سوم بر تو نيزه اى زده شود كه جان خواهى سپرد، پس متنظر چنين روزى باش.
سپس حضرت محل و موضع دار او را چنين فرمود: جايى كه تو را به صليب مى كشند، كنار خانه عمرو بن حريث است، و تو دهمين آن ده تن خواهى بود و چوبه دار تو از همه چوبه ها كوتاه تر خواهد بود و به زمين نزديك تر است و درخت خرمايى را كه تو بر چوب تنه آن بر دار كشيده مى شوى، نشانت خواهم داد. سپس حضرت او را با خود به كنار خانه عمرو بن حريث برد و درخت را به وى نشان داد. كه بعدها به آن آويخته شد. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 292 با كمى تفاوت در عبارت ارشاد مفيد، ج 1، ص 323؛ بحارالانوار، ج 41، ص 344. ]
ميثم از همان زمان كه از چگونگى مرگش آگاه شد، همواره كنار آن درخت خرما مى رفت و نماز مى گذارد و با درخت زمزمه عاشقانه مى كرد و مى گفت: چه درخت خرماى با بركت و فرخنده اى كه من براى تو خلق شدم و تو براى من رشد كرده اى. پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام ميثم همواره به آن درخت سركشى مى كرد تا آن را بريدند، او هم چنين مواظب تنه آن درخت بود و از كنار آن آمد و شد مى كرد و به آن مى نگريست و هرگاه عمرو بن حريث را مى ديد به او مى گفت: من در آينده همسايه تو خواهم شد، حق همسايگى مرا نيكو بدار. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 292؛ ارشاد مفيد، ج 1، ص 324؛ رجال كشى، ص 84، ح 139. ]