1 حمايت از اعتراضات اباذر
ابوسعيد خِدرى نقل مى كند كه روزى اباذر نزد خليفه سوم آمد و از او انتقاد و عيب جوئى كرد.
آنگاه على عليه السلام در حالى كه تكيه به عصايى داده بود رسيد.
خليفه سوم پرسيد: با او چه كنم؟
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
آن را خداى بزرگ جواب داد كه «اگر دروغ مى گويد، دروغ او بر باد و اگر به راستى سخن مى گويد، بعضى از آنچه كه گفته بر شما اصابت خواهد كرد.»(102)
خليفه سوم به على عليه السلام گفت:
ساكت شو! خاك در دهان تو!
امام على عليه السلام فرمود:
خاك در دهان خودت! از ما چيزى پرسيدى به تو پاسخ گفتيم.(103)
به نقل مسعودى و يعقوبى، وقتى اباذر به تبعيدگاه مى رفت خليفه سوم دستور داد تا كسى او را مشايعت نكند.
امّا على عليه السلام و دو فرزندش براى مشايعت او رفتند و به هنگام بدرقه خطاب به اباذر فرمود:
يَا اءَبَا ذَرٍّ، إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ.
إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ، وَخِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي اءَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ، وَاهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ؛ فَمَا اءَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ، وَمَا اءَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ!
وَسَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَدا، وَالاَْكْثَرُ حُسَّدا.
وَلَوْ اءَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقا، ثُمَّ اتَّقَى اللّهَ، لَجَعَلَ اللّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجا!
لاَ يُؤْنِسَنَّكَ إِلا الْحَقُّ، وَلاَ يُوحِشَنَّكَ إِلا الْبَاطِلُ، فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْيَاهُمْ لاََحَبُّوكَ، وَلَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لاََمَّنُوكَ.
«اى اباذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى، پس اميد به كسى داشته باش كه به خاطر او غضبناك شدى،
اين مردم براى دنياى خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان ترسيدى، پس دنيا را كه به خاطر آن از تو ترسيدند به خودشان واگذار، و با دين خود كه براى آن ترسيدى از اين مردم بگريز، اين دنياپرستان چه محتاجند به آن كه تو آنان را ترساندى، و چه بى نيازى از آن چه آنان تو را منع كردند.
و به زودى خواهى يافت كه چه كسى فردا سود مى برد؟
و چه كسى بر او بيشتر حسد مى ورزند؟
اگر آسمان و زمين درهاى خود را بر روى بنده اى ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتى از ميان آن دو براى او خواهد گشود، آرامش خود را تنها در حق جستجو كن، و جز باطل چيزى تو را به وحشت نياندازد، اگر تو دنياى اين مردم را مى پذيرفتى، تو را دوست داشتند، و اگر سهمى از آن برمى گرفتى دست از تو بر مى داشتند.»(104)
مروان خود را به حضرت رساند و از غضب خليفه سوم درباره مشايعت اباذر ياد كرد،
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز اعتنائى به هشدار حكومتى نداشت و به بدى از خليفه سوم ياد نمود.
به هنگام شب، خليفه سوم درباره برخورد امام على عليه السلام با مروان به وِى اعتراض كرد و گفت:
مگر نشنيدى كه من دستور داده بودم كسى از اباذر مشايعت نكند؟
آن حضرت فرمود:
آيا هر آنچه را كه تو دستور مى دهى و ما حكم خدا و حقّ را در مخالفت با آن مى بينيم، بايد از فرمان تو پيروى كنيم؟
به خدا سوگند كه چنين نيست.
خليفه سوم از حضرت على عليه السلام خشمگين شد و به او گفت كه مروان را بر وِى ترجيح مى دهد.
فرداى آن روز، خليفه سوم نزد مهاجرين و انصار از على عليه السلام گله كرد و گفت:
على از من عيبجوئى مى كند و كسانى را نيز كه به اشكال تراشى از من مى پردازند حمايت مى كند.
(مقصود وِى عمّار و اباذر و ديگران بود)
بزرگان مهاجر و انصار ميان على عليه السلام و خليفه سوم صلح دادند كه امام على عليه السلام فرمود:
(فقط به خاطر خدا سكوت مى كنم.)(105)
2 اعتراض به تحريف در احكام حجّ
مروان بن حكم مى گويد:
در ميان راه مكّه و مدينه شاهد برخورد على عليه السلام و خليفه سوم بودم.
خليفه سوم از انجام عمره در ماه هاى حج نهى مى كرد.
(يا جمع ميان عمره و تمتّع).
وقتى على عليه السلام چنين ديد فرمود:
من به هر دوى آنها مُحرم مى شوم.(106)
و آنگاه تلبيه به نيّت هردو گفت.
خليفه سوم به وى اعتراض كرده و گفت:
آيا در حالى كه من از چيزى نهى مى كنم تو آن را انجام مى دهى؟
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
من سنّت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را به خاطر هيچ كس رها نمى كنم.(107)
خليفه سوم انتظار آن را داشت كه هيچ كس وى را مورد اشكال قرار ندهد.
اباذر را از نقل سنّت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم منع مى كرد، در صورتى كه اباذر مى گفت:
اگر تيغ را بر گلوى من بگذارند، نقل چيزى را كه از رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم شنيده ام ترك نخواهم كرد.
بسيارى از صحابه ديگر و يا تابعين معترض عراق، به شام تبعيد شدند، مخالفت آنان با سخن سعيد ابن عاص اموى (حاكم كوفه) بود كه گفته بود:
شهرهاى عراق، باغات بنى اميّه است.(108)
3 دفاع از عمّار ياسر
عمّار بن ياسر روزى براى رساندن اعتراضات مكتوب صحابه، به خانه خليفه سوم رفته بود.
خليفه سوم او را متّهم به دروغگوئى كرد و دستور داد تا او را آنقدر زدند كه دو دنده او شكست و بعدها نمى توانست ادرار خود را نگه دارد.(109)
خليفه سوم بر آن بود تا پس از مرگ اباذر، عمّار را نيز تبعيد كند كه امام على عليه السلام نگذاشت.(110)
4 تاءثير انتقادهاى امام على عليه السلام در ديگرصحابه
وقتى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نظارت بر سلامت اسلام به خليفه سوم بارها و بارها اعتراض كرد، در ديگر اصحاب پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز اءثر گذاشت، كه آنها نيز برابر خلاف كارى هاى خليفه سوم اعتراض مى كردند.
ابن مسعود نيز يكى از مخالفان سرسخت خليفه سوم بود، وِى ابتداء از مريدان خليفه سوم و از كسانى بود كه مى گفت:
حتّى اگر خليفه سوم نماز دو ركعتى در منى را چهار ركعت بخواند بايد از وِى اطاعت كرد، چرا كه:
الخلاف شرٌ «مخالفت شرّ است».(111)
و در نقل ديگر گفت:
عثمان امام است، من با او مخالفت نمى كنم زيرا مخالفت شرّ است.(112)
امّا بعدها به شدّت، بر ضدّ خليفه سوم فعّاليّت مى كرد.(113) در صورتى كه برخى از صحابه با خليفه سوم متّفق بودند.(114)
«گرچه بعدها دانشمندان اهل سنّت عقيده اين صحابه را در جواز مخالفت با حاكم به عنوان سيره سياسى شرعى نپذيرفتند.»
آنچه مسلّم است آنكه خليفه سوم بر اين باور بود كه مى بايست قدرت خلافت خود را در ابداع و ابتكار (همانند خليفه دوم) نشان دهد.
او خود مى گفت:
«اقدامات من را عمر نيز انجام مى داد، امّا چون او فرد قاطعى بود كسى جراءت مخالفت نداشت.»(115)
5 اعتراض به نماز خليفه سوم در منى
خليفه سوم نماز خود در منى را چهار ركعت خواند كه بر خلاف سيره رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم و خلفاى پيشين بود و مورد اعتراض شديد امام على عليه السلام قرار گرفت.
پاسخ خليفه سوم در برابر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه سنّت رسول خداصلّى الله عليه وآله وسلّم را مطرح مى كرد اين بود كه گفت:
رَاءىٌ رَاءَيْتُهُ
«اين عقيده اى است كه من دارم.»(116)