در ميدان جنگ، آنگاه كه سربازى در مبانى اعتقادى دچار ترديد شد، همانجا به بحث و گفتگو پرداخت و شبهات فكرى را از جان و دل سرباز زدود.
هركس اشكال و ايرادى را مطرح كرد فورا امام جواب او را داد.
و هركس سئوالى از عقائد و آراء اسلامى داشت پاسخ هاى مستدل و روشنى از امام دريافت كرد.
در دوران خلافت ديگران كه امام على عليه السلام در انزواى سياسى به سر مى برد.
هرجا كه سران سقيفه در برابر دانشمندان مسيحى و يهودى و ديگر اقوام و ملل درمانده مى شدند و نمى توانستند پاسخگو باشند، خدمت حضرت امير المومنين عليه السلام رسيده و نيازهاى فكرى خود را برطرف مى ساختند. (13)
اينكه در نوشته ها يا در سخنرانى ها اظهار مى داريم:
«امام على عليه السلام اوّل مسلمان است» سخنى در مقابله با خصم است.
وگرنه در ژرفاى جان ما چيز ديگرى است كه:
امام على عليه السلام شاهد «اَزَل» و «اَبَد» هست.
حضرت آدم عليه السلام با نام و ياد او، زمزمه مى كند و خدا را سوگند مى دهد.
و به خدا تقرّب مى جويد.
و حضرت نوح، براى آرام كردن طوفان و به سلامت گذشتن «كشتى» از خطرات امواج «يا على» مى گويد، و با نام و ياد پنج تن آل عبا، سفر را آغاز و دوران آرامش را به جان مى خرد.
و هم در بدنه كشتى نوح، حَك مى گردد.
و تمام پيامبران الهى در دعاهاى خود خدا را با نام «پنج تن» و «امام على عليه السلام» سوگند مى دادند، و درجات معنوى مى طلبيدند، و او در دوران حاملگى مادر، تنها يار و مونس مادر است.
با مادر حرف مى زد، خدا را به ياد او مى آورد.
و آنگاه كه مادرش «حضرت فاطمه بنت اسد» به طرف بُت ها مى رفت فرزند در شكم مادر تكان سختى مى خورد. (يعنى مادر به اين بُت ها نزديك مشو)
و به حرمت او ديوار كعبه شكاف برداشت و كعبه جايگاه تولّد او گرديد كه به شرافت او شرافت پيدا كرد.
و آنگاه كه قنداق او بر روى دست پيامبر قرار گرفت، آيات قرآنى را خواند كه هنوز بر رسول گرامى اسلام «به ظاهر» نازل نشده بود.