اين نظريه برخلاف قرآن كريم است و با برخى از آيات قرآن در تعارض است و از باب نمونه و مثال سه مورد از آن را يادآورى مى كنيم:
خداوند متعال در "سوره ى صف آيه ى 7" مى فرمايد: "و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى الى الاسلام و الله لا يهدى القوم الظالمين" 'و چه كسى در جهان ستمگرتر از آن كس است كه با وجود آنكه به سوى اسلام فراخوانده مى شود او بر خدا افترا و دروغ مى بندد؟ و خدا هيچ قوم ستمگرى را هدايت نخواهد كرد'
اين آيه درباره ى عبدالله بن ابى سرح نازل شده "كه بعدها از طرف عثمان والى مصر گرديد" او همان كسى است كه بر خدا افترا بست و پيامبر خونش را هدر ساخت و فرمود: كشتن او مباح است حتى اگر به پرده هاى كعبه چسبيده باشد. مولف سيره ى حلبيه "در باب فتح مكه" مى نويسد: عثمان او را در روز فتح مكه نزد رسول خدا آورد و برايش طلب امان كرد رسول خدا مدتى سكوت كرد تا شايد در اين فاصله كسى او را بكشد- چنانكه خود آن حضرت بعدا بيان فرمود- ولى كسى به اين كار اقدام نكرد و پيامبر مصلحت دانست كه به او امان دهد'.
خداوند متعال در سوره ى توبه "آيه هاى 77 -57" مى فرمايد "و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنكونن الصالحين- فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون- فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى يوم يلقونه بما اختلفوا الله ما وعدوده و بما كانوا يكذبون" 'و از آنان كسانى هستند كه با خدا عهد كرده اند كه اگر از كرم خويش به ما عطا كند، قطعا صدقه خواهيم داد و از شايستگان خواهيم شد- پس چون از فضل خويش به آنان بخشيد بدان بخل ورزيدند و به حال اعراض رو برتافتند- در نتيجه به سزاى آنكه با خدا خلف وعده كردند و از آن روى كه دروغ مى گفتند در دلهايشان تا روزى كه او را ديدار مى كنند- پيامدهاى نفاق را باقى گذارد'.
اين آيات اشاره به داستان ثعلبه است و از رسول خدا خواست تا از خداوند متعال بخواهد به او مالى عطا كند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: واى بر تو اى ثعلبه مال اندكى كه شكرش را به جاى آورى، بهتر است از مال زيادى كه طاقت شكرش را نداشته باشى. ثعلبه گفت: به خدائى كه تو را مبعوث فرموده سوگند اگر خدا به من مال و ثروتى عطا كند، حتما حق هر صاحب حقى را به او خواهم پرداخت.
آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دعا كرد و خداوند به وى ثروت زيادى روزى فرمود و رفته رفته ثروتش بسيار زياد شد و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم زكات اموالش را طلب كرد ثعلبه بخل ورزيد. و گفت زكات نوعى جزيه است و من مسلمانم و نبايد جزيه بدهم و زكات مالش را نپرداخت.
پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ثعلبه زكات مالش را نزد ابوبكر فرستاد، لكن ابوبكر آن را نپذيرفت و در زمان عمر براى او فرستاد عمر نيز آن را نپذيرفت تا آن كه ثعلبه در زمان عثمان به هلاكت رسيد. [ تفسير فتح القدير شوكانى، ج 2، ص 185 و تفسير ابن كثير دمشقى ج 2 ص 273 و تفسير خان ج 2 ص 125 و در حاشيه ى آن تفسير بغوى و تفسير طبرى ج 6 ص 131. ]
خداوند متعال در سوره ى سجده آيه ى 18 مى فرمايد: "افمن كان مومنا كمن فاسقا لا يستوون" آيا كسى كه مومن است همچون كسى است كه نافرمان است؟ يكسان نيستند.
به اجماع مفسران و محدثان شيعه و اهل سنت مقصود از مومن در اين آيه على بن ابى طالب عليه السلام است و مراد از فاسق، وليد بن عقبه است "البته همين وليد فاسق از طرف عثمان والى كوفه شد و سپس از طرف معاويه و يزيد والى مدينه گرديد" [ شواهد التنزيل حسكاتى حنفى ص 453 -445 و 626 -610. و مناقب مغازلى ص 324 و 370 و 371 و الكشاف زمحشرى ج 3 ص 514 و... ]
آيا مى شود عدالت تمام صحابه را پذيرا شويم و حال آنكه:
»»در مثال اول بيان شده كه عبدالله بن ابى سرح بر خدا افترا زده و قصد تحريف كتاب خدا را داشته و او از تمام خلق ستمكارتر است و محال است كه هدايت شود زيرا كه خداوند گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد؟