خوارج از دیدگاه نهج البلاغه

حسین نوری همدانی

نسخه متنی -صفحه : 61/ 32
نمايش فراداده

اضطراب ارتش

رفته رفته موجى از تشويش و اضطراب نظاميان عراق را فراگرفت هر چند كه قبلا خستگى و فرسايندگى جنگ آنها را به صلح و مذاكره وادار كرد ولى اكنون پشيمانى از استقرار آتش بس آنان را رنج مى دهد آنها در يك لحظه به خود آمدند كه چرا الزاما جنگى كه تا چند لحظه ديگر پيروزى بزرگى داشت و دروازه هاى دمشق را بروى آنان مى گشود متوقف ساختند و اكنون جز كشته ى بسيار و زخميهاى فراوان و از بين رفتن مقادير زيادى بودجه نظامى و توقف بيش از 100 روز در بيابان صفين دور از خانه و كاشانه چيزى عايدشان نگشته و تنها نتيجه ى اين همه محروميتها عهدنامه ايست كه با ابتكار و نيرنگ معاويه و عمروعاص و اجبار نابجاى خودشان بوجود آمده و عاقبت آن را جز شكست و رسوائى نمى بينند و تازه مسئوليت بزرگى به گردن خود و رهبرشان آمده و آن وفاى به پيمان است كه اصولا جنگ و كشتار آنها براى حفظ چنين دستورات متين اسلام است.

آيا چگونه ممكن است براى نظام بخشيدن به زندگى اجتماعى مردم و به پا داشتن تعاليم اسلام مبارزه كنند و آنگاه خودشان قوانينش را زير پا بگذارند.

بازگشت به كوفه

حضرت امير چون متوجه بود كه توقف ارتش ديگر در اردوگاه صفين كاملا بى نتيجه است دستور مراجعت به كوفه را صادر كرد.

سربازان با دلسردى وسائل را جمع آورى كرده راه كوفه را در پيش گرفتند پيشواى بزرگ آنان با تاثر فوق العاده در حالى كه افسران ارشد نظامى در

كنارش به چشم مى خوردند آرام آرام به سوى كوفه گام برمى دارد و گاه گاه به سوالات برخى پاسخى كوتاه مى دهد.

در نظر سربازانى كه از ميدان جنگ و وقايع جنگ فراغت يافته اند اكنون منظره شهر كوفه، خانه ها، كوچه ها، و خيابانها، و مساجد و مراكز عمومى مجسم مى شود.

بستگان سربازان و اهالى شهر كوفه كه با شور و هيجان و فريادهاى مهيج در موقع عزيمت به جنگ آنها را تا دروازه ى كوفه بدرقه كرده بودند اكنون منتظر ارمغان اين جنگ و نتيجه ى آن همه فريادها و تشويقها و بردبارى ها و تحمل و دورى ها هستند براى نظاميان نيز اين مشكل وجود دارد كه برابر موقع و انتظار بستگان خود چه بگويند.

زنان و كودكان، مادران و پدران پير كه جوانان خود را به ميدان جهاد فرستاده اند، و اكنون اسبهاى بدون صاحب، سلاحهاى بدون سرباز را كه ببينند قهرا صداى شيون آنان بلند خواهد شد.

در برابر اين همه مشكلات و مصائب اگر يك چيز وجود مى داشت، اين مشكلات را مرتفع مى ساخت، و مصائب را التيام مى بخيد و آن پيروزى جنگى بود، آنها اگر مى ديدند كه دشمن دين و دنياى خود را ريشه كن ساخته، و امنيت واقعى را به سرزمينهاى اسلامى بازگردانده اند رنج مصيبت را با لبخند پيروزى جبران مى كردند اما اكنون تنها موضوعى كه افكار سربازان را در مسير بازگشت سخت رنج مى دهد اين است كه اگر بپرسند نتيجه ى جنگ چه شد اينان چه پاسخى بدهند؟ آيا بگويند ما تا سراپرده دشمن پيش رفتيم ولى خود ديوانه وار بازگشتيم آيا بگويند ما به رهبران خود گفتيم كه اگر آتش بس اعلام نكنند آنها را خواهيم كشت. ما به او الزام كرديم كه قرارداد صلح را امضا كند، چه بگويند تا مردم آنها را بپذيرند و شرمنده نسازند؟ راستى مشكل بود، بالاخره سربازان هر چه بيشتر خزينه مغز خود را كاويدند كمتر به پاسخ قانع كننده اى دست يافتند، تنها اميرمومنان بود كه هنگام حركت دست به درگاه خداى برده و مى گفت: اللهم انى اعوذ بك من وعثاء السفر و كابه المنقلب و سوء المنظر فى المال و الاهل. [ المجموعه الكامله ج 5 ص 161. ]

بار خدايا از سختى هاى سفر و اندوه بازگشت و بدى نگاه در اهل و مال به تو پناه مى برم.

دشتها و بيابان ها طى شد و دورنماى باغستانها و منازل كوفه از دور نمايان گشت و هيجان و التهاب سربازان بيشتر شد.