خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خوارج از دیدگاه نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شعارى كه خونها به راه انداخت

يكى از شعارهاى داغ خوارج كلمه لا حكم الا لله است اولين بار كه اين شعار به عنوان اعتراض به عهدنامه حكمين گفته شد در ميدان صفين بود. در آن روز كه اشعث بن قيس به سرعت مفاد عهدنامه را با هيجان آب و تاب مخصوصى براى نظاميان مى خواند و آنها را با خبر مى ساخت، اين شعار آغاز شد و در اين جا به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه مفاد اين عهدنامه مطلبى نبود كه در يك اطاق دربسته يا در ضمن يك كنفرانس چند نفرى تنظيم گشته و اكنون بخواهند آن را به افراد ارتش تحميل كنند، بلكه آنچه را كه سربازان خواستند و برايش پا به زمين كوبيدند به صورت عهدنامه اى درآمده و اكنون مى بايست به آنها اعلام شود تا بدانند كه اين عهدنامه به امضاء بزرگان دو ارتش نيز رسيده و اميرمومنان نيز آن را پذيرفته است و مى رود كه به موقع اجراء درآيد.

عكس العمل عهدنامه

اشعث بن قيس از جلو صفوف همچنان مى گذشت و عهدنامه را مى خواند، برخى سر تا پا گوش و بعضى سر در جيب تفكر فروبرده بودند، و برخى با خشم آميخته با تعجب به كلمات آن توجه داشتند در اين بين همين قدر كه در برابر صفوف
نظاميان قبائل عنزه و مراد و بنى راسب و تميم قرار گرفت يك مرتبه با جوش و خروش اين فرياد به گوشش رسيد كه لا حكم الا لله ما نمى توانيم به طور دقيق بفهميم كه براى اولين بار اين شعار را چه كسى گفت ولى هر چه بود كسانى كه اين شعار را ابداع كردند در مغز و فكر خود در جستجوى كلامى بودند كه كاملا مذهبى باشد و اعتراض آنها را بهتر و رساتر بازگو كند.

اين كلام از دهان هر كه برخاست گويا ديگران نيز مى خواستند چنين كلامى را بگويند اما مات مانده بودند، همين كه اين صدا در ميدان صفين طنين افكند بدون درنگ حلقوم هزاران نظامى ديگر بدان باز شد و از آن پس مهمترين پايه و اصول مكتب خوارج قرار گرفت.

آنها ديگر برايشان عادى بود در كوچه و بازار خانه و كاشانه مسجد و ميدان هميشه اين كلام را به گوش على و يارانش مى رساندند كه لا حكم الا لله اين شعار آنقدر در نظر آنها رفته رفته رنگ عقيده و مذهب به خود گرفت كه حتى آن وقت كه براى ترور رهبر شايسته ى اسلام حضرت اميرمومنان عليه السلام شمشير خود را بالا بردند با آهنگ لا حكم الا لله آن را بر پريشانى عدالت و انسانيت فرود آوردند.

اين شعار داغ كه ضمنا حاكى از يك اعتراض هم بود در ابتدا در ميدان صفين تنها به صورت شعار و سخن گفته شد و هنوز اقدام عملى همراه نداشت. فقط چند نفر از افراد داغ و پرحرارت كه تاب و تحمل نداشته و نتوانستند پيش آمدهاى آينده را به بينند باسلاح خويش در حالى كه اين شعار را محكم بيان مى كردند خود را به سپاه شام رساندند و با حمله ى جدى خود چند نفر را كشتند و به حمله خود ادامه دادند تا كشته شدند، آن دو نوجوان جعد و معدان از نخستين گويندگان اين شعار از قبيله عنزه بودند. [ المجموعه الكامله ج 5 ص 174 و شرح خوئى ج 4 ص 105. ]

اشعث پس از اينكه ماموريت خود را كه ابلاغ مفاد عهدنامه به ارتش بود به پايان رسانيد برگشت و براى گزارش كار خويش به مركز فرماندهى در كنار
حضرت قرار گرفت، حضرت درباره ى واكنش ابلاغ مفاد عهدنامه از او توضيح خواست، او در جواب گفت: همه سپاهيان عراق جز عده اى ناچيز عصبى آن را پذيرفتند و آن گروه ناچيز با اين شعار كه لا حكم الا لله به مفاد عهدنامه اعتراض كردند.

اشعث مى خواست مطلب را بى اهميت نشان بدهد اما اين امر چگونه ممكن بود؟ طولى نكشيد كه چهره ى برخى افسران مسلح نمودار شد كه يك يك آمدند و به خلاف چند لحظه ى قبل آمادگى خود را براى حمله و آغاز نبرد اعلام كردند.

سعيد بن قيس در ميان يك گروه رزمنده ى قبيله ى همدان همچون دژى محكم نزد حضرت آمد و گفت: يا اميرالمومنين ها انا ذا و قومى لا نرادك و لا نرد عليك فمرنا بما شئت. [ المجموعه الكامله ج 5 ص 121. ]

اى رهبر مومنان اين من و اين سربازان تحت فرمانم كه همه از بستگان من مى باشند در اطاعت تو هستيم و از فرمانت سر نمى تابيم به هر چه تصميم دارى فرمان ده، حضرت همچنانكه ديده بر ارتش شام دوخته بود پاسخ داد كه: اما لو كان هذا قبل سطر الصحيفه لازلتم عن عسكرهم يعنى: اگر اين سخنان را قبل از امضاء عهدنامه مى گفتيد من شاميان را از اردوگاهشان خارج مى كردم اما اينك ديگر گذشته است.

افسر ديگر سليمان بن صرد بود او در حالى كه پرده اى از خون روى زخم صورتش كاملا به چشم مى خورد گفت: يا على اگر ياورانى مى يافتم هرگز به اين عهدنامه تن درنمى دادم.

سپاهى ديگر محرز بن جريش گفت: يا اميرالمومنين اما الى الرجوع عن هذا الكتاب سبيل فوالله انى لاخاف ان يورث ذلا اى رهبر خجستگان آيا راهى براى زير پا نهادن مفاد عهدنامه ممكن نيست؟ به خدا سوگند كه مى ترسم عاقبت اين نامه موجب ذلت ما گردد. حضرت با بيانى محكم و استوار فرمود:
ابعد ان كتبناه ننقضه [ المجموعه الكامله ج 5 ص 122. ]

آيا پس از نوشتن و عهد كردن پيمان بشكنيم؟ يعنى اين آدين مردانگى و انسانيت نيست كه من رهبرى پيمان شكن و شما مردمى نااستوار باشيد.

/ 61