تاريخى پرطوفان و حساس - خوارج از دیدگاه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خوارج از دیدگاه نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاريخى پرطوفان و حساس

دوره هاى مهم زندگانى حضرت اميرمومنان على عليه السلام را مى توان در سه بخش مهم خلاصه كرد:

دوران سازندگى

از نخستين روزى كه پيامبر بزرگوار اسلام "ص" بامر خداوند، در راه ارشاد و سازندگى جامعه ى بشر گام نهاد و پيمودن اين راه خطرناك را آغاز كرد، اميرمومنان نيز با وى همگام گرديد و با تلاشهاى پيگير و خستگى ناپذير خود را راه بارور ساختن درخت جوان و نوپاى اسلام وى را همراهى كرد.

اين روزگار كه 23 سال طول كشيد، نخستين دوره فعاليت ثمربخش اميرمومنان است، او در اين دوره تحت زعامت و رهبرى پيامبر راستين اسلام، در روزگار جنگ پرچم بر دوش و شمشير در دست كسانى را كه علاوه بر اينكه در برابر حقيقت تسليم نمى شدند، سد راه پيشرفت آن نيز مى گرديدند، شجاعانه از ميان برمى داشت و در روزگار صلح قلم بر دست و سخن حق در زبان، در تحكيم بنياد دانش و اخلاق جامعه ى نوپاى اسلامى مى كوشيد او خود در شرح اين دوره چنين مى گويد:

ان الله بعث محمدا صلى الله عليه و آله و ليس احد من العرب يقرء كتابا و لا يدعى نبوه. فساق الناس حتى بواهم محلتهم و بلغهم منجاتهم فاستقامت قناتهم و اطمانت صفاتهم اما والله ان كنت لفى ساقتها حتى تولت بحذافيرها ما عجزت و لا جبنت. [ صبحى صالح 77 كلام 33. ]

خداوند حضرت محمد "ص" را در حالى كه هيچ يك از افراد جامعه عرب، نه كتابى را مى خواند و نه دعوى پيغمبرى مى كرد، مبعوث نمود. و او در چنين روزگار جهل و گمراهى، رهبرى جامعه را بعهده گرفت و آن را به منزلت و مقام مترقى و موقعيت اطمينان بخشى رسانيد. به طورى كه از آن توده ضعيف و متزلزل جامعه اى نيرومند و استوار و مطمئن بوجود آورد سوگند به خدا در آن روزگار من از جمله كسانى بودم كه آن جامعه را به راه رستگارى و عظمت سوق مى دادند. تا اينكه تمام نيروى دشمنانى كه سد راه اسلام بودند، درهم شكسته شد و توطئه هاى آنها پايان رفت. من در ضمن همه جريانها وظائف خطير خود را با كمال شهامت انجام دادم و هرگز در خود احساس ضعف و ترس نكردم.

و نيز در فراز ديگرى، در ضمن اينكه فداكاريهاى خود را در راه پيامبر بزرگوار اسلام شرح مى دهد، خود را نزديكترين افراد نسبت به وى قلمداد نموده و شايسته ترين افراد نسبت به مقام سرپرستى امت اسلام معرفى مى كند و مى گويد:

و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعه قط. و لقد واسيته بنفسى فى المواطن التى تنكص فيها الابطال و يتاخر فيها الاقدام، نجده اكرمنى الله بها و لقد قبض رسول الله- صلى الله عليه و آله- و ان راسه لعلى صدرى و لقد سالت نفسه فى كفى، فامررتها على وجهى و لقد وليت غسله- صلى الله عليه و آله- و الملائكه اعوانى، فضجت الدار و الافنيه، ملا يهبط و ملا يعرج و ما فارقت سمعى هينمه منهم، يصلون عليه حتى و اريناه فى ضريحه. فمن ذا احق به منى حيا و ميتا؟ [ صبحى صالح ص 311 كلام 197. ]

آن شخصيتهايى از اصحاب محمد "ص" كه حافظ احكام و امين اسرار وى مى باشند مى دانند كه من در عمر خود هرگز در هيچ زمانى از فرمان خدا و رسول خدا سر باز نزدم و در موقعيت ها و موارد بسيار سختى كه دليران فرار مى كردند و كسى را جرئت گام نهادن به ميدان مبارزه نبود، با پيغمبر اكرم تا سر حد جان

جانبازى، مواساه و فداكارى كردم و همه اين فداكاريها و جانبازيها براثر شجاعت و جوانمردى اى بود كه خداوند مرا به آن گرامى داشته است.

و رسول خدا "ص" در حالتى جان به جان آفرين تسليم كرد كه سرش بر سينه ى من و بدن مقدسش روى دستم بود، سپس من راى تبرك و تيمن دست خود را به چهره ام كشيدم [ در شرح اين كلام بحرانى و ابن ابى الحديد و فى ظلال نهج البلاغه نفس را به معناى خون معنى كرده و مطالبى گفته اند ولى شرح خوئى نفس را به معنى روح معنى كرده است، ما همان معنائى را كه خوئى در نظر گرفته است ترجيح مى دهيم هر چند او هم اشتباها ضمير امررتها را به نفس برگردانده است ولى اينطور كه ما معنى كرديم ضمير امررتها بر كف مى گردد. ] ، سپس مراسم غسل آن حضرت را در حالى كه فرشتگان مرا كمك مى كردند، شخصا انجام دادم پس از آن خانه و اطراف آن به گريه و ناله درآمدند و به احترام آن جنازه ى پاك گروهى از فرشتگان فرود آمده و گروهى بالا مى رفتند، همهمه ى نماز آنها كه بر آن جنازه ى مقدس مى خواندند از گوش من جدا نمى شد تا اينكه او را در آرامگاهش جاى دادم. پس كيست كه نسبت به آن حضرت در حال زندگى و مرگ از من سزاوارتر باشد؟ [ نهج البلاغه خطبه 188. ]

/ 61