دوران چشم پوشى در راه هدف
با اينكه پيغمبر بزرگ اسلام در زمان حيات خود براساس شايستگى و لياقت، على " ع" را به امر خداوند براى جانشينى خود معين و معرفى كرد، مع الوصف پس از رحلت وى تنازع و كشمكش دامنه دارى بر سر خلافت و زعامت مسلمانان آغاز گرديد، و در اين جريان افرادى خلافت را قبضه كردند كه به هيچ وجه صلاحيت آن را نداشتند و حضرت براساس مصلحتى خطير و لازم از قيام و مبارزه عليه افراد حاكم خوددارى كرد و به جاى هرگونه اعتراض تند و خشم افروز سكوت موقت را ترجيح داد و از خلافت چشم پوشيد.
آنچه كه به راستى باعث بهت و حيرت بعضى از افراد گرديده است، صبر و سكوت على است. آن هم سكوتى دردانگيز كه همچون خار در چشمان و استخوان در گلو، او را رنج مى داد. سكوتى اين چنين طولانى ولى اين سكوت چنانكه خواهيم گفت، سكوتى بود كه اسلام جوان براى رشد يافتن و نضج گرفتن خود، جدا به آن محتاج بود. زيرا اين سكوت به معناى چشم پوشى از خلافت براى هدفى بالاتر بود، نه به معناى ركود و خموشى مطلق، چه آن حضرت كه مانند اقيانوسى متلاطم و مواج و خروشان، هميشه كف بر لب و خروش در سينه و جوش در دل داشت هرگز خاموش نشد و بى تفاوت ننشست. از يك طرف در راه پيشرفت اسلام با خلفا همكارى كرد و از طرفى در راه تعليم و تربيت و رفع نيازمنديهاى جامعه كوشش نمود. تا اينكه اين دوره ى دردانگيز جانكاه پس از بيست و پنج سال با شورش انقلابيون و قتل عثمان به پايان رسيد.